| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
ایجاد فرهنگ گوش کردن در سازمان
خیلیها که به مقام ریاست و مدیریت میرسند فراموش میکنند که باید به دیگران گوش کنند و به عبارت روشنتر، «سبک گوش کردن» خود را تغییر دهند.
به قول جانی ایو، مدیر ارشد بخش طراحی اپل «هنر مدیران بزرگ در اپل باید این باشد که به افراد خاموش صدا بدهند و سپس صدایشان را بشنوند.»
اگر مدیران و کارکنان بیاموزند که به یکدیگر گوش فرا دهند، گوش کردن به فرهنگ سازمانی تبدیل خواهد شد و بسیاری از موانع و چالشهای موجود در روابط بین مدیران و کارکنان را برطرف خواهد کرد.
با این همه باید دانست که گوش کردن مدیران به کارکنان و گوش فرا دادن کارکنان به مدیران و در نهایت شکلگیری فرهنگ سازمانی مبتنی بر گوش کردن دارای ابعاد مختلفی است که در ادامه این مطلب به آنها اشاره خواهد شد.
▪️گوش کردن همراه با سکوت:
تیم کوک مدیرعامل اپل، استاد سکوت کردن بود. این موضوع در شرکت بزرگ و مشهوری چون اپل کاملا آشنا و جاافتاده به نظر میرسد، چرا که گوش کردن همراه با سکوت در این شرکت به فرهنگی سازمانی تبدیل شده است؛ بهطوری که اغلب مدیران و کارکنان شرکت سعی میکنند در هر ملاقات کاری حداقل ۱۰ دقیقه را به سکوت و گوش فرادادن به طرف مقابل اختصاص دهند.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
▪️گوش کردن همراه با بازخورد:
تمام گوش کردنها نباید بهصورت محض و همراه با سکوت باشند و گاهی اوقات لازم است که مدیران و کارکنان از گوش کردن فعال همراه با بازخورد در برابر طرف مقابل استفاده کنند.
در این نوع گوش کردن، فرد شنونده با صحبتها و حرکات خود نسبت به گفتههای طرف مقابل واکنش نشان میدهد و با همین بازخوردهاست که او را به صحبت بیشتر و دقیقتر ترغیب میکند. این روش مورد علاقه استیو جابز بود که دوست داشت دیگران او را به چالش بکشند و از این گوش کردن به دفعات و در تعاملات خود با کارکنان و مدیران اپل و البته مشتریان شرکت استفاده میکرد.
▪️ایجاد فرهنگ گوش کردن:
برای ایجاد فرهنگ گوش کردن میتوان سه گام برداشت:
۱- ایجاد سیستمی ساده برای کارکنان جهت ایدهپردازی و بیان انتقادات
۲- حصول اطمینان از اینکه بخشی از ایدهها یا انتقادات مطرح شده مورد توجه و رسیدگی قرار گرفته و میگیرد.
۳- تشریح و تبیین دلایل عدم پیگیری برخی ایدهها و نظرات.
چنین فرهنگی بهطور کامل در شرکت گوگل وجود داشته و دارد. بسیاری از کسانی که در گوگل کار میکنند به مدیر مافوقشان مراجعه و ایدههای خود را که بسیار زیاد بودند، به او ارائه میکنند. تعداد بسیار بالای این ایدهها باعث میشود تا مجموعهای به نام «تیم ایدهها» در گوگل به وجود آید که وظیفهاش بررسی ایدهها و رسیدگی به آنها بود. حتی ایدههای ناقص و غیرعملی نیز در گوگل مورد توجه قرار میگیرد و دلایل رد شدن آنها با احترام تمام به اطلاع ارائهدهندگان رسانده میشود.
▪️سازگاری با فرهنگ گوش کردن:
یکی از مدیران موفق در زمینه بازاریابی به نام آسترید تامینز تعریف می کند که وقتی در موسسه صلح نیویورک کار میکرد، مامور شد تا با جبهه آزادیبخش اسلامی مورو که در جنوب فیلیپین فعال بود، برای پیشبرد و روند صلح کار کند. او در ابتدای ورودش به منطقه مثل یک تاجر لباس میپوشید و رفتار میکرد. به همین دلیل چند روز پس از ورودش به مانیل فهمید که چندتن از نمایندگان جبهه آزادیبخش مورو به نمایندگان دولت مرکزی نامهای نوشته و شکایت کردهاند که «این خانمی که شما برای پیشبرد روند صلح فرستادهاید کیست و از کدام سیاره آمده است؟»
از نظر اعضای جبهه آزادیبخش مورو، آسترید نه بهعنوان یک زن فیلیپینی و کسی که بومی منطقه آنهاست بلکه بهعنوان یک زن غربی و غریبه شناخته شد که به حرف دل آنها گوش نمیکرد و مثل خیلی از تاجران آمریکایی، فقط حرف خودش را میزد. این تلنگر باعث شد تا آسترید تغییر رویه دهد و یاد بگیرد مثل یک بومی با اعضای جبهه آزادیبخش رفتار کند و به صحبتها و درددلهای آنها گوش فرا دهد و پس از آن بود که گشایش زیادی در فعالیتهای او به وجود آمد و توانست روند مذاکره برای صلح را تا حد زیادی پیش ببرد.
منبع: hrm
هرگز پشت سر همکارانتان بدگویی نکنید!
نانسی کورلند و لیزا پلد در تحقیقاتشان بدگویی را چنین تعریف کردهاند: «صحبت غیررسمی و ارزشگذارانه در یک سازمان، معمولا بین تعداد کمی از افراد اتفاق میافتد و در مورد عضو دیگری از آن سازمان است که در آن جمع حضور ندارد.»
وقتی فکر میکنید چند وقت یک بار مکالمات محیط کار شما:
۱) غیررسمی است؛
۲) ارزشگذارانه است؛
۳) بین تنها چند نفر از افراد صورت میگیرد؛
۴) در مورد عضو دیگر آن سازمان است که در جمع حضور ندارد؛
ممکن است دریابید که چندبار پشت سر همکارانتان حرف زدهاید و در اثرات سوء سخنپراکنی شرکت داشتهاید.
اثرات سوء مانند چه؟
مانند تحلیل تدریجی فساد، جریحهدار شدن احساسات، پایین آمدن روحیه، لطمه به شهرت، کاهش اعتبار شخصی و حرفهای، افزایش اضطراب و ایجاد تفرقه.
بهرغم هزینههای بالای بدگویی، محرک افتادن در دام آن بسیار قوی است. دکتر پگی درکسلر میگوید «انسانشناسان میگویند در سراسر تاریخ بشر، بدگویی کردن راهی برای ارتباط با سایرین و حتی ابزاری برای مجزا کردن آنهایی بوده است که از گروه حمایت نمیکنند.»
بعنوان مثال، صحبت با یک یا چند همکار پیرامون اینکه چقدر گرفتن یک پاسخ به موقع از «جان» در بخش حسابداری دشوار است، احساس ارتباط با فرد دیگری را ایجاد میکند که او نیز با عدم پاسخگویی جان مشکل دارد. کسانی که بهطور مشابه از جان ناامید بودند، دچار سوگیری گروهی میشوند و از یکدیگر طرفداری میکنند و این یک جنبه مشترک از رفتار انسانی است و به موجب آن افراد نسبت به اعضای گروه خودشان در مقایسه با اعضای بیرون گروه رفتار اجتماعیتری نشان میدهند.
بدگویی همچنین ابزاری برای تخلیه احساسات نزد افرادی است که نسبت به ارائه بازخورد مستقیم بیمیل هستند یا مکالمات دشواری با همکارانشان دارند. طبق تحقیقات روی بیش از ۲۰۰ فرد حرفهای در موضوع مکالمات دشوار، ۸۰ درصد پاسخدهندگان بیان کردند که این مکالمات بخشی از شغلشان بوده است اما بیش از نیمی از آنها اذعان کردهاند که از نظر آنها آموزش کافی در مورد نحوه هدایت موثر آنها نداشتهاند.»
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
قدرت و سیاست در سازمان
نفوذ: نفوذ فراگرد اثرگذاری بر افکار، رفتار و عواطف شخص دیگر است. این شخص ممکن است رئیس( نفوذ از پایین به بالا) کارمند( نفوذ از بالا به پایین) یا همکار( نفوذ مورب) باشد.
نتایج احتمالی اعمال نفوذ عبارتند از:
1-تعهد: طرفی که نفوذ بر وی اعمال شده با اشتیاق با درخواست اعمال نفوذ کننده موافقت می کند.
2-سازگاری و انطباق: طرفی که بر وی اعمال نفوذ شده با بی میلی خود را با درخواست اعمال نفوذ کننده سازگار می کند.
3-مقاومت: طرفی که بر وی اعمال نفوذ صورت گرفته برای عدم انجام درخواست بهانه می آورد و از انجام آن سر باز می زند.
قدرت: از دیدگاه رابینز قدرت توان بالقوه ای است که شخص الف دارد تا بر رفتار ب اثر بگذارد طوری که ب را وا می دارد تا کار مورد نظر او را انجام دهد ( اگر غیر این بود چنین نمی کرد).
نفوذ اجتماعی:فرایند اثرگذاری بر دیگری به طور مطلوب را نفوذ اجتماعی گویند.
رابطه قدرت و اختیار:
1-اختیار بدون قدرت: زمانی رخ می دهد که مدیر بدلیل ناسازگاری با مافوقش قدرت تنبیه ندارد.
2-قدرت بدون اختیار: فرد توانایی نفوذ دارد اما به طور مستقیم نمی تواند قدرت را اعمال کند مانند منشی مدیران کل.
3- اختیار توام با قدرت: شخص در این وضعیت هم قدرت دارد و هم اختیار.
*مدیر موفق کسی است که اختیارش را با قدرتش پشتیبانی کند.
تاکتیک های اعمال قدرت:
1-استدلال
2-دوستی
3-ائتلاف
4-چانه زنی و مذاکره
5-دستور مستقیم
6-توسل به مقامات عالی
7-تحریم و اعمال زور.
رفتار سیاسی:
1-استفاده از قدرت برای اثرگذاری بر تصمیم گیری در سازمان یا رفتار افراد به منظور تمرکز و دستیابی به اهداف شخصی
2-تلاش اعضای سازمان برای بسیج افراد در حمایت یا مخالفت با سیاست ها، قوانین،اهداف و یا دیگر تصمیماتی که نتایج حاصله از آنها بر کار و فعالیت و همچنین عملکرد آنها موثر بوده است.
3-آن دسته از فعالیت های که بعنوان بخشی از نقش رسمی در سازمان ضرورت ندارد ولی در امر توزیع مزایا و کاستی های درون سازمان اعمال نفوذ می نماید.
*زمانی که اعضای سازمان به قدرت خود جامه عمل بپوشانند گفته می شود سیاست مدار شده اند.
انواع رفتار سیاسی:
1-مشروع:
سیاست های عادی روزانه(شکایت کردن به سرپرست، تشکیل ائتلاف، رعایت نکردن سلسله مراتب و...).
2-نامشروع:
که باعث نقض قوانین و مقررات می شود مانند اغتشاش، نپوشیدن لباس کار و...
قواعد سیاسی حاکم بر سازمانها:
1-اتوکراسی: حکومت مطلقه یک نفر( دیکتاتوری)
2-تکنوکراسی( حکومت افراد متخصص)
3-بوروکراسی( حکومت قوانین، مقررات و مکتوبات)
4-دموکراسی:مستقیم( همه افراد با هم تصمیم می گیرند)
رابطه رفتار سیاسی و تمرکز:از آنجا که رفتار سیاسی برای فرد هزینه دارد معمولا به صورت گزینشی روی می دهد. در سازمانهای که قدرت متمرکز است کمتر روی می دهد چرا که در سازمانهای بوروکراتیک مجالی برای ائتلاف وجود ندارد.
آیا وجودرفتار سیاسی برای سازمان مفید است؟وجود رفتار سیاسی در حد کم و در حد زیاد برای سازمان مضر است چون در حالت اول فرد به کندی ارتقا می یابد و در حالت دوم نیز فرد به خود خدمتی محکوم شده و حیثیت و اعتبارش به خطر می افتد لذا سطح متوسط آن برای ادامه حیات سازمان مفید است.....
با تشکر از اقای دارابی فرد
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
تأثیر همدلی مدیران در افزایش رضایت شغلی کارمندان
تقریبا همه افراد شاغل حداقل هشت ساعت از شبانهروز را به کار کردن میپردازند. پس اگر بگوییم رضایتمندی از زندگی در گروی داشتن رضایت شغلی است بیراه نگفتهایم.
شاید به همین خاطر است که همه بعنوان عضوی از یک سازمان دوست دارند رضایت شغلی بالایی داشته باشند و مدیران و کارفرمایان هم تلاش میکنند شرایطی فراهم کنند تا کارمندانشان رضایت شغلی بالاتری داشته باشند.
اگر بخواهیم در یک جمله ساده رضایت شغلی را تعریف کنیم باید بگوییم رضایت شغلی احساس مثبت و رضایتبخشی است که یک فرد نسبت به شغل خود دارد.
استیفن. پی. رابینز در کتاب رفتار سازمانی رضایت شغلی را اینگونه تعریف میکند:
"وقتی در اثر بررسی و ارزیابی ویژگیهای شغلی خود احساسی مثبت تجربه میکنیم پس رضایت شغلی داریم."
رضايت شغلي مفهومي چندبعدي است و تنها یک عامل سبب رضايت شغلي نمیشود. رضایت داشتن از ماهیت کار، مدیران و سرپرستان، همکاران، میزان درآمد، میزان پیشرفت در کار و... در کنار هم سبب میشود فرد در درون خود احساس رضايت و خشنودي کند، به كار خود علاقهمند شود، برای رسیدن به موفقیت بیشتر تلاش بیشتری کند و درنتیجه بازده شغلي بالاتری داشته باشد.
لزوم همدلی مدیران با کارمندان
همدلی یعنی احساس و درک کردن دیگران. مدیران برای اینکه بتوانند به درک بهتری از کارمندانشان برسند باید بتوانند از زاویه دید آنها به مسائل و موقعیتشان نگاه کنند. بنابراین درک و بینش بهتری نسبت به آنها پیدا میکنند و بهتر میتوانند در جهت رفع مشکلات و بهبود شرایط گام بردارند.
راهکارهایی برای افزایش همدلی مدیران با کارمندان:
▪️از زاویه دید آنها به مسائل نگاه کنید
مثلا اگر سازمان در پرداخت حقوقشان دیرکرد داشته، با در نظر گرفتن شرایط اقتصادی به آنها حق بدهید که از این مسأله ناراضی باشند.
▪️تغییراتی که در رفتار و انتظارات شغلی آنها ایجاد می شود را بپذیرید
طبیعی است وقتی فردی چند سال است به انجام کاری اشتغال دارد دچار تغییراتی شده باشد. بهعنوان یک مدیر به جای مقایسه مدام و گوشزد کردن این تغییرات و بازخورد منفی دادن بهتر است تلاش کنید بفهمید برمبناي چه احساس، تفكر، عقیده و شرایطی دچار اين تغيير شده است.
▪️او را در موقعیتهای تنشزا درک کنید
در زندگي روزمره زياد پيش میآيد كه افراد تحت فشارهاي مقطعي قرار بگيرند. بهتر است به کارمندانتان حق بدهيد و آنها را مجاز بدانيد در اثر اين فشارهاي موقتي و مقطعي در روند کارشان تغییر و کاهش ایجاد شود.
▪️برای بهبود شرایط شغلی و رفع مشکلات و نارضایتیها تلاش کنید
یکی از مهمترين فرسودگيهایی که افراد در زندگی با آن مواجه میشوند مربوط به دغدغهها و مشكلات شغلي است. اگر کارمندان شما دچار چنين حالتي شده باشند درك شما از علت اين خستگي و فرسودگی ميتواند در راستاي رهايي از آن، بسيار كمككننده باشد. بهعنوان يك مدیر و کارفرمای همدل و مسئول نبايد قضاوت كنيد؛ ميزان توان افراد در موقعيتهاي گوناگون متفاوت است.
▪️همواره شناخت تان را نسبت به نیازها و انتظارات کارمندانتان افزایش دهید
هر از گاهی سعی کنید در زمینههای مختلف نظر کارمندانتان را بپرسید و میزان رضایت آنها را از عوامل مختلف جویا شوید.
تحقیقات نشان داده همدلی بهطور خاص ممکن است یک عامل محافظ در برابر فرسودگی شغلی و خستگی کاری باشد. بنابراین اگر میخواهید به عنوان یک مدیر بازدهی بالاتری در کارتان مشاهده کنید باید روابط دوستانه و مبتنی بر درک مشترک یا همان همدلی را بین افراد بالا ببرید. پس لازم است:
▪️در درجه اول خود با آنها همدلانه رفتار کنید.
▪️همدلی و رفتار همدلانه را به آنها آموزش دهید.
▪️رفتار همدلانه را در محیط کار ترویج و کارمندانتان را تشویق به رفتار همدلانه کنید.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
وفاداری بیشتر با ایجاد جو احترام در سازمان
وقتی از کارکنان یک کسبوکار میپرسید بیشترین چیزی که برایشان اهمیت دارد چیست، اغلب احساس مورد احترام بودن اولین چیزی است که به آن اشاره میکنند. با اینکه کارکنانی که احترام نمیبینند، فقدان آن را به خوبی درک میکنند، اما افرادی که در نقشهای مدیریتی یا دیگر پستهای ارشد هستند و این احترام را لمس میکنند، چندان به آن فکر نمیکنند. بنابراین، رهبران سازمانی ممکن است به سادگی از وجود این مشکل خبر نداشته باشند.
مساله بزرگتر این است که رهبران سازمان از آنچه احترام در محیط کار را شکل میدهد، درک ناقصی دارند بنابراین حتی تلاشهای ناشی از حسن نیت برای ایجاد محیط کاری محترمانه، بیسرانجام میماند.
تحقیقات ما نشان میدهد که کارکنان دو نوع احترام را ارزش میدانند. «احترام طبیعی» که بهطور مساوی به همه اعضای یک گروه کاری یا سازمان داده میشود و نیاز ذاتی انسان را برای اینکه احساس کند ارزشمند است و به حساب آمده است، برطرف میکند. در محیطهایی که احترام طبیعی وجود ندارد یا خیلی کم است، شاهد نظارت بیش از حد بر ریزهکاریها و مدیریت خرد، خشونت و سوء استفاده از قدرت هستیم و این حس وجود دارد که کارمندان قابل جایگزین شدن هستند.
نوع دوم، «احترام اکتسابی» است که نصیب کارکنانی میشود که ویژگیها یا رفتارهای ارزشمند به نمایش میگذارند. این نوع احترام بین افرادی که انتظارات فراتر از حد دارند و افرادی که کار علمی میکنند تمایز قائل میشود و تایید میکند که هر کارمندی نقاط قوت و استعدادهای منحصر به فرد دارد. احترام اکتسابی نیاز انسان را برای احساس ارزشمند بودن در قبال انجام یک کار خوب، برطرف میکند. اعتباردزدی برای جلوگیری از موفقیت دیگران و ناتوانی در درک دستاوردهای کارکنان، نشانههای نبود این نوع احترام در سازمان است.
یکی از چالشهای دقیق و ظریف در ایجاد یک جو محترمانه، یافتن توازن درست بین این دو نوع احترام است. تحقیقات نشان میدهد عدم توازن میتواند باعث ناامیدی کارکنان شود. بهعنوان مثال، محیطهای کاری که احترام طبیعی در آنها خیلی زیاد است، اما احترام اکتسابی زیادی وجود ندارد، دستاوردهای فردی را به یک اولویت کماهمیت برای کارکنان تبدیل میکنند، چون آنها فکر میکنند با هر کسی صرف نظر از اینکه چه دستاوردی دارد، به یک شکل رفتار میشود. در محیطهایی که اهداف سازمان در قالب تیم محقق میشود، این ترکیب میتواند مناسب باشد، اما ریسک کاهش انگیزه و مسوولیتپذیری افراد وجود دارد.
در مقابل، محیطهای کاری که احترام طبیعی در آنها پایین است، اما احترام اکتسابی بالایی وجود دارد، کارکنان را به رقابت زیاد تشویق میکنند. در محیطهایی که تیمهای فروش با هم رقابت میکنند و کارشان چندان به هم وابسته نیست، این توازن میتواند مناسب باشد. اما از اینکه افراد دانش خود را در مورد موفقیتها یا شکستهایشان با دیگران به اشتراک بگذارند، جلوگیری میکند و اغلب باعث تکروی و رفتارهایی با حاصل جمع صفر میشود.
رهبران سازمان با دانستن این تفاوتها و نکات ریز، میتوانند محیطی ایجاد کنند که متناسب با موقعیتشان باشد. باید گفت در بیشتر مواقع، سطوح بالایی از هر دو نوع احترام نام بردهشده مورد نیاز است.
از آنجا که شغل افراد اغلب عامل مهمی است که نشان میدهد آنها که هستند و چه درکی از خودشان دارند، کلیدهای احترام قائل شدن در یک جو حرفهای، سیگنالهای مهم ارزش اجتماعی هستند. به علاوه، کارکنان اغلب به امید توسعه هویت خود در طول زمان و از طریق رشد حرفهای و تبدیل شدن به نسخههای بهتری از خودشان، به سازمانها میپیوندند. احترام یک مکانیزم بازخورد مهم و کاتالیزوری برای این رشد است. تحقیقات نشان میدهد وقتی کارکنان جدید یک سازمان رفتارهای ناخوشایندی را در شروع کار تجربه میکنند، بهتدریج آن رفتار را در خودشان نهادینه میکنند.
یک محیط کار سرشار از احترام، مزایای قابل توجهی برای سازمان به همراه میآورد. کارکنانی که میگویند در محیط کارشان مورد احترام هستند، رضایت شغلی بیشتری دارند و نسبت به شرکتی که در آن کار میکنند، قدردان و وفادار هستند. همچنین انعطاف بیشتری از خود نشان میدهند و با دیگران همکاری میکنند و خلاقیت بیشتری از خود نشان میدهند. این افراد راحتتر راهنماییهای رهبر سازمان را میپذیرند.
در مقابل، نبود احترام میتواند آسیب جدی در روابط سازمانی ایجاد کند. جملهای در کتاب «گفتوگوهای سرنوشتساز» آمده که میگوید «احترام مثل هواست.» تا وقتی وجود دارد، به آن فکر نمیکنیم، اما وقتی از ما گرفته شود، همه به فکر آن میافتیم.
منبع: hbr
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
قدرت «گوش دادن» در کمک به تغییر افراد
ارائه بازخورد عملکرد، یکی از معمولترین روشهایی است که مدیران به وسیله آن به یادگیری و بهبود زیردستانشان کمک میکنند. با اینحال، تحقیقات نشان داده است که بازخورد میتواند به عملکرد آسیب برساند. این اتفاق هم با «بازخورد مثبت» و هم با «بازخورد منفی» اتفاق میافتد و بیشتر زمانی رخ میدهد که «بازخورد» نحوه نگاه افراد به خودشان را تهدید میکند.
یکی از دلایلی که ارائه بازخورد (حتی زمانی که مثبت است) اغلب نتیجه معکوس میدهد، این است که بازخورد این پیام را میفرستد که رئیس متصدی امور است و اوست که در این میان قضاوت میکند. این امر میتواند کارمندان را مضطرب کند و در حالت تدافعی قرار دهد و در نتیجه مشاهده دیدگاه افراد دیگر را برای آنها دشوارتر سازد.
ما بر آن شدیم تا دریابیم آیا یک مداخله ماهرانهتر، برای مثال پرسیدن سوالات و گوش دادن، میتواند از این پیامدها جلوگیری کند یا خیر.
درحالی که بازخورد درباره این است که به کارمندان بگویید نیاز به تغییر دارند، گوش دادن به کارمندان و پرسیدن سوالاتی از آنها، ممکن است «میل» به تغییر را در آنها برانگیزد. ما در مقاله اخیر نشان دادیم که تجربه گوش دادن با کیفیت بالا (توجه، همدلی و خودداری از قضاوت) میتواند احساسات و طرزبرخورد گوینده را بهطور مثبتی شکل دهد.
در مجموع، یافتههای ما نشان میدهد که گوش دادن کارمند را ریلکستر، خودآگاهتر از نقاط قوت و ضعفش و مایلتر به انعکاس از یک شیوه غیردفاعی میسازد.
این امر میتواند موجب شود تا کارمندان با همکاران دیگر بهجای رقابت، همکاری کنند؛ چرا که آنها علاقه بیشتری به اشتراک نگرشهایشان و نه تلاش برای متقاعد کردن دیگران برای پذیرش آنها دارند و در توجه به دیدگاههای دیگر آزادتر هستند.
به بحث ارائه بازخورد بازمیگردیم، البته ادعا نمیکنیم که گوش دادن باید جایگزین بازخورد شود، بلکه به نظر میرسد که گوش دادن به کارمندانی که در مورد تجربیاتشان صحبت میکنند، میتواند ارائه بازخورد را سودمندتر کند.
به این ترتیب به آنها کمک میکند تا از نظر روانی احساس امنیت کنند و کمتر حالت تدافعی به خود بگیرند.
یافتههای ما نشان میدهد مدیرانی که به خوبی گوش میدهند به عنوان رهبران سازمانی افراد دیده میشوند، اعتماد بیشتری گردآوری میکنند، رضایت شغلی بیشتری تزریق میکنند و خلاقیت تیمشان را بالا میبرند.
با این حال، اگر گوش دادن برای کارمندان و سازمانها سودمند است، چرا در محیط کار آنقدر رایج نیست؟ چرا به اکثر کارمندان آن طوری که میخواهند گوش داده نمیشود؟ تحقیقات نشان میدهد که اغلب چندین مانع در این مسیر وجود دارد:
▪️ فقدان قدرت: تحقیقات تیم ما نشان داده است که برخی مدیران ممکن است احساس کنند که اگر به کارمندانشان گوش دهند، به نظر ضعیف خواهند آمد.
▪️گوش دادن، زمان و تلاش زیادی مصرف میکند: در بسیاری از مثالها، مدیران تحت «فشار زمانی» یا وقتی که حواسشان توسط افکار یا کار دیگران پرت شده است، به کارمندان گوش میدهند.
▪️ ترس از تغییر: گوش دادن با کیفیت بالا میتواند پرمخاطره باشد؛ چراکه مستلزم چشمانداز یک گوینده بدون تلاش برای قضاوت کردن است.
ما چندین بار مشاهده کردهایم که وقتی مدیران را برای گوش دادن صادقانه آموزش دادیم، دیدگاههای مهمی در مورد کارمندانشان بهدست آوردند- آنها از اینکه در مورد زندگیهای افرادی که سالها برایشان کار کردهاند، اطلاعات اندکی داشتند، حیرتزده بودند.
ترفندهایی برای تبدیل شدن به یک شنونده بهتر
گوش دادن نیاز به آموزش، پافشاری، تلاش و از همه مهمتر، قصد و نیت برای تبدیل شدن به یک شنونده خوب دارد. گوش دادن نیاز به پاک کردن ذهن از صداهای درونی و بیرونی دارد و اگر این شرایط برقرار نیست، مکالمه را برای زمانی که بتوانید واقعا و بدون پرتی حواس به صحبتها گوش کنید، به تعویق بیندازید.
در اینجا برخی از بهترین تمرینها آورده شده است:
▪️ ۱۰۰ درصد توجهتان را به خرج دهید یا اصلا گوش نکنید. به گوینده نگاه کنید حتی اگر او به شما نگاه نکند. تماس چشمی مداوم به گوینده اجازه میدهد تا احساس کند شما در حال گوش دادن هستید.
▪️قضاوت یا ارزیابی نکنید. بدون عجله برای نتیجهگیری یا تفسیر به آنچه میشنوید، گوش فرا دهید.
▪️تظاهر به گوش دادن نکنید.
▪️برای کمک به افرد برای جستوجوی عمیقتر در افکار و تجربیاتشان سوالاتی بپرسید. پیش از اینکه یک سوال را مطرح کنید، از خودتان بپرسید «آیا این سوال قصد دارد، تا به سخنگو منفعت برساند یا فقط حس کنجکاوی من را ارضا کند؟» گرچه فضایی برای هر دوی اینها وجود دارد اما یک شنونده خوب نیازهای دیگران را اولویتبندی میکند.
منبع: hbr
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
سازمان خود را با چک لیست پیتر دراکر ارزیابی کنید
پیتر فردیناند دراکر از برجسته ترین نویسندگان و متفکران رشته مدیریت قرن حاضر است. شهرت ایشان بیشتر بخاطر نظریات و دیدگاهای مدیریتی است که باعث گردیده است که پدر مدیریت نوین دنیا نام بگیرند. پیش از جنگ جهانی دوم، مدیریت در ایالات متحده با اصول فردریک تیلور و هنری فورد که دیدگاهی علمی به مدیریت داشتند، شناخته می شد. آقای دراکر به جای این دیدگاه علمی، دیدگاهی فلسفی مبتنی بر روابط انسانی و اهداف سازمان داشت. او به جای تجزیه و تحلیل هریک از وظایف به صورت تک به تک، به اصول کلی مدیریت توجه کرد. ایشان با ترجیح بر عملکرد و کارایی محصول، مدیریت بر مبنای هدف – Management by Objective را پایه گذاری نمود.
در دیدگاه آقای دراکر، فرایندهای مدیریت چندان مورد توجه قرار نمی گیرد، درعوض مدیران سازمان میبایست اهداف خود را مشخص نموده و با تکیه بر دانش و روابط انسانی در راستای رسیدن به آنها گام بردارند (اشاره ای به ارزش های چابکی).
بتازگی نشریه Build چک لیستی از ویژگیهای سازمانهای مطلوب پیتر دراکر را منتشر کرده است.
حال اگر قصد محک زدن وضعیت سازمان خود را دارید، پیشنهاد میکنم که خود را با چک لیست پیتر دراکر ارزیابی کنید.
شرکت (سازمان) شما مورد تائید آقای دراکرخواهد بود اگر :
۱ – بیانیه ماموریتی قدرتمند، و پاسخی قانع کننده به سوال سخت و فریبنده ” کسب و کار ما چیست ؟ ” دارید.
۲ – همیشه به این فکر میکنید که “تنها یک تعریف معتبر از هدف کسب و کار وجود دارد : ایجاد مشتری” و این در حالیست که میپذیرید ” کیفیت چیزی نیست که تامین کننده داخل محصول یا سرویس قرار میدهد، بلکه چیزی است که مشتری از بیرون می بیند و حاضر است که بابت آن پول پرداخت نماید”.
۳ – مسئولیت پذیری و پاسخگویی را در عمق سازمان خود نهادینه و استراتژی ارتباطی و پایه ای ” به پائینی ها گوش کن و با بالائی ها صحبت کن” را همیشه دنبال میکنید.
۴ – با این حقیقت که این سازمان است که افراد را می سازد (یا به رشد آنها کمک و یا از رشد جلوگیری می کند) بخوبی کنار آمده اید و هرچه در توان دارید را برای کمک به رشد آنها انجام میدهید.
۵ – نوآوری (تغییری که بعدی جدید از کارایی را میسازد) را، مسئولیتی بر دوش تمامی افراد سازمان و نه تنها کارمندان واحد طرح و توسعه میدانید.
۶ – به طور منظم چیزهایی (محصولات، سیاست ها، روشها) که دیگر کارائی لازم را ندارند و یا نسبت به فرصت هایی آینده، منابع زیادی مصرف می کند را رها میکنید.
۷ – چیزهایی که قابل اندازه گیری هستند را اندازه و آنهائی که نمی شود را تحت نظر می گیرید و میدانید که نمی توان نیت های خوب را جایگزین نتایج و عملکرد نمائید.
۸ – دیدی بلند مدت دارید (نه فقط کوتاه مدت) و همواره به یاد دارید که تحلیلگران بازار سرمایه بر این باورند که “شرکت ها پول می سازند.
۹ – با مجموعه ای از ارزش های پایه زندگی میکنید و بر این باورید که همانگونه که بدن انسان به ویتامین ها و املاح معدنی نیازمند است، سازمان نیز به ارزشها نیاز دارد.
۱۰ – مسئولیت اجتماعی خود را با درک اینکه، سازمان در قبال هر چیز و هر کسی که با آن در ارتباط است مسئول است، به معرض نمایش قرار دهید. داشتن دپارتمانی برای مسوولیت اجتماعی یا کمک مالی به خیره ها به تنهایی نشانگر این مهم نیست.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چگونه میتوان از انرژی احساسی کارمندان بهرهبرداری کرد؟
هنگامی که از کارمندان شرکتهای موفق جویا میشویم که چه چیزی آنان را از کار در آن محیط خشنود میسازد، اغلب شگفتزده میشویم که چگونه پاسخهای دریافتی از تمامی افراد یک سازمان، جدا از رده، کارکرد یا گروهشان، یکپارچه و همراستا هستند. این تکیهگاههای فرهنگی برای افراد خارج از این محیط همیشه به سرعت قابل مشاهده نیستند.
ممکن است نیروی محرکه کارمندان یک مرکز درمانی خیریه، این باشد که کار آنان سبب افزایش طول عمر و سلامت بیماران خواهد شد؛ کارکنان یک شرکت معروف ممکن است از کار کردن در یک برند برتر و در سطح جهانی شناخته شده احساس افتخار کنند؛ افراد شاغل در شرکتهای تازه تاسیس شاید ساختار شکنانه بودن شرکت خود را همچون یک نشان افتخار بدانند؛ کارگران یک کارخانه شاید به سهم خود در نقش مولد کارخانه بنازند. این تفاخر، سوخت «انرژی احساسی» را تامین میکند که مفهومی حیاتی هم برای درک ما از فرهنگ سازمانی و هم برای بازدهی حداکثری کارمندان است.
البته امتیازهای بالا در بازدهی حداکثری کارمندان همواره به این معنا نیست که فرهنگ شما پشتیبان راهبردهای شما است یا بهعکس، امتیازهای بازدهی پایین الزاما به این معنا نیست که فرهنگ شما نابسامان است. ضرورتا، پیشرفت فرهنگی مترادف با بهبود بازدهی کارمندان نیست. بیایید نگاهی ژرفتر به چیستی این امر بیندازیم.
انرژی احساسی، فارغ از مشوقهای بیرونی نظیر پاداش یا مزایا، کارمندان را تشویق میکند که ادامه دهند و پیش بروند. منبع تغذیه این انرژی احساسی نقاط قوت بهخصوصی هستند که منشا حس افتخار در داخل یک شرکتند که افراد را به سوی سختکوشی بیشتر در جهت ارتقای سازمان هدایت میکند. احساس غروری که از این دستاورد حاصل میشود خود منبع تامین انرژی احساسی بیشتری خواهد شد که افراد را تشویق میکند برای دستیابی به موفقیتهای افزونتر باز هم بکوشند و به همین شکل این چرخه تکرار میشود.
درباره اینکه چرا احساس افتخار از پول اهمیت بیشتری دارد: جان کاتسن باخ در قدرتِ بزرگترین نیرو محرکه جهان چنین توضیح میدهد که احساس افتخار، یک اوج احساسی است که به دنبال کسب موفقیت پدید میآید. پیشبینی موفقیتهای آتی همچون یک منبع نیرو محرکه ذاتی عمل میکند که اغلب اوقات قدرتمندتر از مشوقهای رسمی و پاداشهاست.
توانایی بهرهوری از این منابع احساس افتخار بهویژه در دورههای دگرگونی و اختلال اهمیت پیدا میکند. در هنگام تلاش برای ایجاد دگرگونیهایی با مقیاس بزرگ، شرکتهایی که تعهد کارمندی بر پایه افتخار، احساسات یا فرهنگ موجود را به عنوان منبعی برای قدرت خود بهکار میبرند تقریبا دو برابر بیش از شرکتهایی که از این منابع استفاده نمیکنند، احتمال دستیابی به دگرگونی پایدار را دارا هستند.
تلاشهای ایجاد دگرگونی میتواند منابع احساس افتخار و در پی آن انرژی احساسی کاری شما را به مخاطره بیندازد. هنگامی که این معیارهای فرهنگی مورد حمله قرار میگیرند، کارمندان دچار بیاعتمادی و تشویش خاطر شده و ممکن است در مقابل تغییرات مقاومت کنند. در این شرایط رفتارهایی ضدتولید پدید میآیند، ازجمله زبانبازی برای پُربازده کردن اهداف و پنهانسازی اطلاعات بهمنظور حمایت از گروههای جداگانه (در درون یک سازمان).
در چنین حالتی دیگر جای تعجب نیست که پس از دو، سه سال، هزینهها کم کم افزایش یافته، سازمانهای مقلد شکل گرفته و شرکت خود را ناگزیر از رفتن زیر بار یک برنامه بازسازی دیگر میبیند.
برای بهرهوری کامل از انرژی احساسی یک سازمان، بایسته است که اهداف آن سازمان با چیزهایی که سبب ایجاد احساس افتخار در افراد از کار کردن در آن مکان میشود، پیوند بخورد.
نویسنده: Alice Zhou
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
"مدیران سازمان را از درون سازمان انتخاب کنیم یا از بیرون؟"
ما در سازمان دو دسته مدیر داریم یا میتوانیم داشته باشیم؛ یک، مدیرانی که از درون سازمان رشد کرده اند، سلسله مراتب را طی کرده اند و مدیر شده اند و دو، مدیرانی که از بیرون دعوت میشوند و به استخدام سازمان در می آیند تا مستقیما مسئولیتهای مدیریتی را بر عهده بگیرند. مدیران بیرونی با خودشان ایده های جدید می آورند، نسبت به گذشته سازمان تعصب کور ندارند، چیزهایی را میبینند که درونی ها به دلیل عادت زدگی و روزمرگی، آنها را نمیبینند، میتوانند ساختارشکنی کنند، نسبت به اعضای سازمان پیشداوری ندارند و بالاخره، انگیزه زیادی دارند تا در همان هفته ها و ماه های اول، خودشان را اثبات کنند و در نقش منجی سازمان، مورد تحسین و تأیید قرار بگیرند.
علیرغم همه این امتیازات، تحقیقات زیادی انجام شده که حاکی از آن است که مدیران درون سازمانی، اگر درست انتخاب شوند، موفق تر از بیرونی ها خواهند بود. وقتی مدیران را از درون سازمان انتخاب میکنیم آنها:
1 فرهنگ و مناسبات و ارتباطات را میشناسند.
2 با اهداف و برنامه ها آشنا هستند و تا حدود زیادی به آنها ملتزم و متعهد میباشند و از صفر شروع نمیکنند.
3 نسبت به سازمان تعصب دارند و در قبال سرنوشت آن، احساس مسئولیت میکنند.
4 به سایر کارکنان پیام میدهند که اگر آنها هم خوب کار کنند و شایسته باشند، میتوانند رشد کنند، ارتقا یابند و مدیر شوند، لذا خروج از خدمت کارکنان شایسته کاهش می یابد و روحیه کارکنان تقویت میشود.
5 شایسته هستند؛ زیرا بعد از سالها کار در سازمان، ما آنها و قابلیتهایشان را دقیقتر میشناسیم، لذا انتخاب آنها با ریسک کمتر و اطمینان بیشتری انجام میشود.
6 برای شروع کار در مسئولیتهای جدید خود، نیاز کمتری به آموزش و توجیه دارند.
این نوع انتصاب با چند ریسک جدی هم مواجه است که باید مراقب آنها بود مانند:
مشکل بروز حسادت و رقابتهای داخلی منفی و مشکل توجیه و حفظ روحیه کسانی که در رقابتهای داخلی برای ارتقاء برنده نمیشوند.
غیر منعطف شدن سازمان از نظر فرهنگی و مقاومت آن در قبال تغییراتی که منشاء بیرونی دارند.
محدودیت در ورود افکار و ایده های جدید پیشنهاد میشود از ترکیبی از مدیران درونی و بیرونی بهره ببرید البته با تأکید بر سهم بیشتر مدیران درونی
به نقل از آقای دکتر بهزاد ابوالعلایی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
استارت آپ چیست؟
استارتاپ یا استارتآپ یک سرمایهگذاری به شکل کارآفرینی است که طی آن یک شرکت نوپا ایدهی جدیدی برای کسبوکار ارائه میدهد.
طبق تعریف استیو بلنک، پروفسور دانشگاه استنفورد، استارتاپ یک سازمان است که برای پیدا کردن یک مدل کسبوکار تکرارپذیر و مقیاسپذیر راهاندازی میشود.
البته اختلاف بر سر تعریف استارتاپ زیاد است؛ اما نکتهی مشترک در همهی آنها این است که بر اساس یک ایدهی خلاقانه و جدید فعالیت آنها آغاز میشود. این ایدهها بازار نیازمندیها را هدف قرار میدهند و با ارائهی یک محصول یا خدمات جدید و استفاده از تکنولوژی، خیلی سریع رشد پیدا میکنند.
از آنجایی که هدف از راهاندازی یک استارتاپ پیدا کردن مدل کسبوکار است ؛ عمر آن نمیتواند طولانی باشد و معمولا بعد از گذشت چند سال به موفقیت میرسد یا بودجهی آن تمام میشود و شکست میخورد.
استارتاپ تک شاخ یا یونیکورن استارتاپ (Unicorn Startup) به استارتاپهایی گفته میشود که رشد سریعی دارند و به ارزش بیش از ۱ میلیارد دلار میرسند. این لغت اولین بار در سال ۲۰۱۳ توسط سرمایهگذاری به نام آیلین لی ارائه شد و او از میان حیوانات افسانهای، تک شاخ را بهعنوان نماد این مدل استارتاپ انتخاب کرد.
کانال تلگرامی عشق پول کلیک کنید
دام دارایی های محدود کننده و تکنیکی برای رهایی
در یکی از مدارس دانش آموزان را به چند گروه تقسیم کردند و به هر گروه 5 دلار دادند و گفتند دو هفته برای افزایش پول خود زمان دارید در پایان نتیجه و استراتژی شما مورد بررسی قرار میگیرد ....
بعد از اتمام دو هفته دانش آموزان با مبالغی در دست آمدند ... گزارش ها به این صورت بود .
گروهی 5 دلار را به خرید دستمال و تمیز کردن ماشین ها اختصاص داد ...
گروهی اقدام به دستفروشی کرد ...
گروهی به فروش گل اقدام کرد ...
هر یک از این گروه ها تنها ضریب کمی از پول خود را افزایش دادند ...
اما گروهی دیگر که برنده مسابقه شد این سیاست را در پیش گرفتند که آنها با چند روز تحقیق دریافتند که یکی از رستوران های بزرگ و شلوغ شهر افراد پولدار دقایق زیادی را با اعضای خانواده در صف میایستند و از این بابت ناراحتند . از این رو آن دانش آموزان با دریافت نوبت و گذراندن دقایقی و فروش نوبت خود به افراد انتهای صف مبالغی را از خانواده ها دریافت نموندند و خانواده ها با رضایت کامل نوبت آنها را خریداری می نمودند جالب اینجاست که خانواده ها تمایل بیشتری به خرید نوبت از دختر ها بودند و مبالغ بالاتری را به آنها میدادند بنا بر این پسر ها تصمیم گرفتند نوبت خود را به دختر های هم گروهی بدهند تا دختر ها بعد از فروش نوبت خود نوبت پسر ها را نیز بفروشند . بدین صورت آنها توانستند با کمترین زحمت بودجه خود را دست نخورده ده ها برابر کنند
تفاوت این گروه با گروه های دیگر چه بود؟ این گروه پنج دلار را کنار گذاشتند!
تحلیل و تجویز راهبردی:
گاهی برای خلق موقعیت و شروع به کار نیاز است دارایی های خود را نادیده گرفت و محدودیت ها را کنار زد تا دنیایی از ایده و خلاقیت پیش روی ما قرار گیرد. بدون شک 5 دلار محدودیتی بود که در ذهن همه (حتی ما که داستان را خواندیم) رقم خورد و تنها به فکر کارهایی با خرج 5 دلار می افتیم و تنها می توانیم ضریبی از آن را افزایش دهیم در حالی که با کنار گذاشتن آن دریچه فکرمان به بی نهایت ایده باز می شود.
در هر موقعیتی که هستیم، دارایی های موجود را برای مدتی در ذهن مان کنار بگذاریم. مثلا در سطح کشور، فرض کنیم که یک شبه چاه های نفت خشکید، در سطح سازمان فرض کنیم که دولت یک شبه تولید و توزیع محصول فعلی ما را ممنوع اعلام کرد و در سطح زندگی شخصی فرض کنیم که یک شبه تمام اعتبار/دانش ما در یک حوزه تخصصی از بین رفت. آنگاه ... از فردا چه می کنیم؟
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
انفجار نادانی چیست؟
کاواساکی نظریهپرداز مدیریت و از مشاوران شرکت Apple، پدیدهای را در سازمانهای اداری و صنعتی عنوان میکند که استیو جابز از آن به عنوان «انفجار نادانی» نام می برد!
این نظریه میگوید: مدیران درجه یک، کسانی را استخدام میکنند که از خودشان بهتر و تواناتر هستند؛ اما افراد درجه دو و پایینتر، با نگرانی از دست دادن جایگاه خود، افرادی از خود پایینتر را استخدام می کنند و همینطور نفرات ردههای پایینتر نیز همین چرخه باطل را ادامه میدهند (چون مسلماً آنها هم نفرات درجه یک نیستند)
لذا پس از مدتی با موجی فراگیر از افراد ضعیف و ناتوان در ساختار سازمان مواجه میشوید که معدود افراد توانمند را نیز ناامید و فلج می کنند!
این نظریه را میشود هم در زندگی شخصی به کار برد، هم در راهبری سازمانی و هم در عرصه کشورداری:
از خودتان بپرسید آیا با کسانی دوست هستم، که از من باهوشترند و مرا به نقد میکشند یا کسانی هستند که همرده من یا پایینترند و بیشتر مرا تأیید می کنند؟
در سازمان، از خودتان بپرسید آیا از استخدام و بکارگیری کسانی که از من باهوشتر، مطلعتر و کاربلدتر هستند ترس دارم؟ آیا تعداد کسانی که از من باهوشتر هستند در سازمان من به تعداد انگشتان یک دست می رسد؟
در کشورداری از خود بپرسید آخرین باری که یکی در كشورداري از خود بپرسيد آخرين باري كه از منتقدان باهوش خود مشورت یا کمک گرفتهاید یا وی را به یک سمت کلیدی منصوب کردهاید کی بوده است؟ آیا از اینکه من از همه باهوشترم لذت میبرم یا اینکه میتوانم از باهوشها بیشترین استفاده را بکنم خوشحالم؟
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
7 اشتباه مرگبار که موفقیت شما را به خطر می اندازد
مهم نیست چه مدت در این تجارت فعال
هستید ، داشتن این اشتباهات در هر مرحله ای باعث می شود به پرتگاه عدم موفقیت بسیار نزدیک شوید . پس اگر به فکر موفقیت خود و تیمتان هستید ، پیشنهاد میکنیم حتما از این 7 مورد دوری کنید :
1- اغراق بیش از حد در مورد فرصت ها یا محصولاتتان . در هر شرایطی حقیقت کاملا کفایت می کند .
2- تناقض (بی ثباتی) . فرقی ندارد که شما یک لیدر باشید یا فردی که تازه استارت زده است ، اطمینان حاصل کنید که در فعالیت و رفتار خود ثبات دارید . زمانی که یک فرد دائما سرد و گرم شود ، تیم او شروع به از دست دادن ایمانشان نسبت او می کنند و ابتکار عمل خود را از دست می دهند. همچنین ، بی ثباتی در ساختن تجارتتان باعث می گردد تلاش های شما سرکوب شده و هدر رود .
3- منفی نگری . هیچ کس بخاطر گوش دادن یا پیروی از افراد منفی نگر ، کسانی که در صحبت ها یا حالت و رفتارشان منفی هستند، لذت نمی برد. منفی نگری هر سازمانی را نابود می کند ، بنابراین خیر انداختن . زمانی که قرار است یک ایده و روش در تیمتان انجام گیرد ، همانگونه که از افراد میخواهید که نسبت به انجام آن سریعا اقدام کنند ، خودتان نیز در انجام آن ثابت قدم باشید و آن را به تاخیر نیندازید .
5- بی توجهی به رفتارتان در تیم . آنچه شما در خارج از سازمانتان انجام می دهید یک چیز است ، اما چیزی که در سازمانتان انجام می دهید یک چیز کاملا متفاوت است . ما حرفه ای هستیم ، شما نیز حرفه ای باشید .بی توجهی به رفتار فقط باعث بی ارزش شدن شهرت شما یا بی ارزش شدن تاثیر احساسی در سازمانتان نیست ؛ این مورد ویرانگر است .
6- سرقت توزیع کنندگان (شیفت) . چه نیت شما خوب باشد یا بد ، تصمیم بگیرید که اگر شما آنها را به این تجارت وارد نکرده اید ، اقدام به ثبت نام آنها نکنید . با آنها دوست باشید ، آنها را حمایت کنید ، کمکشان کنید که در مسیر خود به جلو حرکت کنند. شغل شما بر اساس همکاری است ، نه بر اساس درندگی .
7- جابجایی از یک کمپانی به کمپانی دیگر . تصمیم بگیرید که ریشه های خود را بصورت عمیق فرو ببرید. ممکن است که مواقعی باشد که شما باید یک تصمیم بگیرید، مواقعی که شما باید یک جابجایی داشته باشید ؛ اما شخصی نباشید که هر از چند مدتی (چند سالی) ریشه خود را جابجا کنید. این کار باعث محرومیت شما از شهرت حرفه ای می شود .
امیدواریم بصورت عمیق به تمام این موارد فکر کنید.
وفاداری را نمی توان خرید،بلکه بایستی آن را به دست آورد.ما نسبت به چه کسانی احساس وفاداری می کنیم؟به سازمان ها یا افراد؟پاسخ هیچ کدام از این دو نیست.ما به خاطر ارزش ها وفاداری می کنیم.در جایی که تضاد نظام های ارزشی باشد،افراد نمی توانند زیر یک سقف زندگی کنند،آن ها نمی توانند در یک سازمان مشغول به کار شوند.
هنگامی که فردی نسبت به یک فرد یا یک سازمان وفاداری نشان می دهد،کلام واقعی او چیست؟او می گوید((من با تو می مانم،زیرا همان چیزی را باور دارم که تو باور داری))
اگر شخصی که نسبت به او حس تعهد داریم،حتی اگر او رهبر،همسر،کارمند و یا رئیس مان باشد،جاسوس کشور دشمن باشد؟آیا به این خاطر که من قبلا با او عهد بسته ام بایستی از او حمایت کنم؟مسلما نه.من معتقد به حمایت از رفتارهای غیر اخلاقی و غیر قانونی نیستم
پیمان شکنی منجر به عوامل زیر می شود:
**از هم پاشیدگی خانواده ها
**زندگی ناخوشایند
**کودکان رها شده
**روابط ضعیف
**فشار روانی مضاعف
**گناه
**از دست دادن شغل
**تنها ماندن
**افسردگی
عهد ببندید و به عهدتان پایبند بمانید!