| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
چه زمانی کار تیمی واقعا ضروری است؟
اکثر رهبران سازمانی این طور فرض میکنند که آنها نیاز به پرورش کار تیمی بین افرادی دارند که مستقیم یا غیرمستقیم زیردست آنها هستند. مشکل زمانی شروع میشود که رهبران سازمانی تلاش میکنند تا نوع غلطی از همکاری در تیمهای خود ایجاد کنند و نتیجه آن زمان تلفشده و گاهی ناامیدی است.
به مثال نیکولاس توجه کنید:
نیکوکلاس، نایبرئیس بخش فروش منطقهای در شرکت تجهیزات پزشکی است. وقتی او به نقش جدیدش ارتقا پیدا کرد، وارث گروهی از مدیران فروش منطقه شد که مسوول فروش در مناطق جغرافیایی مخصوص به خود بودند. گرچه جلسات رودرروی او با زیردستانش که شامل بازبینی پیشرفت، انگیزه و مربیگری میشد، به شدت بهرهور بودند، اما جلسات تیمی ماهانه او چندان پرحاصل نبود. گرچه گروه او جمع شدن دور هم و انجام برخی فعالیتهای مشترک را دوست داشتند، اما افراد او اغلب تعجب میکردند که چرا در یک اتاق حضور دارند.
حال نگاهی به نقش کاترین میاندازیم:
او مدیر ارشد بازاریابی در همان شرکت نیکولاس است و هدایت یک تیم توسعه محصول را برعهده دارد. گرچه او گاهی نیاز به کار با اعضای تیم بهطور فردی را داشت، بهرهورترین کار در جلسات هفتگی اتفاق میافتاد که در آن بحثهای موثرتری در مورد مسائل کلیدی ارائه میداد. شرکتکنندگان این جلسات به ندرت احساس میکردند که وقتشان را تلف کردهاند.
البته بزرگترین تفاوت بین این دو موقعیت در میزان وابستگی بین اعضای گروه و کار تیمی منتج از آن نهفته است.
پیش از شروع هرگونه فعالیتی در ایجاد تیم یا حتی انجام جلسات تیمی، رهبران سازمانی باید از خودشان یک سوال بپرسند: آیا من گروهی از افراد با عملکرد بالا را مدیریت میکنم یا یک تیم با عملکرد بالا؟
در مورد نیکولاس، مورد اول درست است. بنابراین آنچه او بیشتر از همه نیاز داشت یک رهبری سازمانی به شکل تعامل رودررو از طریق جلسات هفتگی فردی بود. او پس از تشخیص این موضوع، از جلسات ماهانه به جلسات فصلی تغییر جهت دارد و تنها آن مسائلی را حل کرد که واقعا نیاز به کار تیمی داشت. آگاهی در مورد این کارآیی و تاثیر کلی آن به شدت افزایش یافت.
کاترین به شدت معتقد بود که او یک تیم با عملکرد بالا را هدایت و حتی ایجاد کرده است. این به معنای داشتن جلسات تیمی هفتگی فشرده و دو ساعته بود که تعاملات رودررو و «برحسب نیاز» ضمیمه آن شده است.
پس از ارزیابی اینکه زیردستان شما تا چه میزانی باید با یکدیگر هماهنگ و در ارتباط باشند، گام بعدی این است که تمرکز کار گروهی بر چه چیزی باشد. در اینجا هشت نقش معمول بیان شده است؛ نقشهایی که ممکن است زیردستان شما نیاز داشته باشند تا با یکدیگر ایفا کنند:
▪️تنظیمکنندگان برنامه کار: اولویتها را تعریف میکنند و به سایرین اطلاع میدهند.
▪️ادغامکنندگان: از یکپارچگی بین واحدها اطمینان حاصل میکنند.
▪️محرکان اجرا: محرک برنامهریزی، اجرا و پاسخگویی هستند.
▪️توسعهدهندگان استعداد: استعدادها را جذب، ارزیابی، توسعه و حفظ میکنند.
▪️دیپلماتها: پیوستگی درونی ایجاد میکنند و به محیط خارجی شکل میدهند.
▪️الگوها: ارزشها، رفتار و فرهنگ سازمانی را شکل میدهند.
▪️معمارها: سازمان را طراحی کرده و تغییرشکل میدهند.
بهعنوان مثال، زیردستان نیکولاس باید تنظیمکنندگان برنامه کار، توسعهدهندگان استعداد و پیشگامان میبودند. در مقابل، اعضای تیم توسعه محصول کاترین، باید ادغامکنندگان، محرکان اجرا و دیپلماتها میبودند.
گروه مدیران اجرایی که شرکتها یا واحدها را هدایت میکنند، باید بین هدایت همزمان تیمها و بنگاهشان توازن برقرار کنند. آنها اغلب باید هر هشت نقش را تا حدودی ایفا کنند. گرچه روشن کردن اینکه کدام یک نیاز به بیشترین تاکید دارد بسیار مهم است. قابل ذکر است که نقشهایی که گروه باید بهصورت جمعی ایفا کند، با گذشت زمان تغییر میکند.
از سوی دیگر، برای داشتن افرادی برنامهریزی کنید که نظراتشان را در مورد همه مسائل ارائه بدهند و در یک بحث گروهی شرکت کنند تا اطمینان یابید که همه افراد اتفاقنظر دارند. تلاشهای برای کار تیمی باید مناسب با هر گروه و موقعیت باشد.
منبع: hbr
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
وفاداری بیشتر با ایجاد جو احترام در سازمان
وقتی از کارکنان یک کسبوکار میپرسید بیشترین چیزی که برایشان اهمیت دارد چیست، اغلب احساس مورد احترام بودن اولین چیزی است که به آن اشاره میکنند. با اینکه کارکنانی که احترام نمیبینند، فقدان آن را به خوبی درک میکنند، اما افرادی که در نقشهای مدیریتی یا دیگر پستهای ارشد هستند و این احترام را لمس میکنند، چندان به آن فکر نمیکنند. بنابراین، رهبران سازمانی ممکن است به سادگی از وجود این مشکل خبر نداشته باشند.
مساله بزرگتر این است که رهبران سازمان از آنچه احترام در محیط کار را شکل میدهد، درک ناقصی دارند بنابراین حتی تلاشهای ناشی از حسن نیت برای ایجاد محیط کاری محترمانه، بیسرانجام میماند.
تحقیقات ما نشان میدهد که کارکنان دو نوع احترام را ارزش میدانند. «احترام طبیعی» که بهطور مساوی به همه اعضای یک گروه کاری یا سازمان داده میشود و نیاز ذاتی انسان را برای اینکه احساس کند ارزشمند است و به حساب آمده است، برطرف میکند. در محیطهایی که احترام طبیعی وجود ندارد یا خیلی کم است، شاهد نظارت بیش از حد بر ریزهکاریها و مدیریت خرد، خشونت و سوء استفاده از قدرت هستیم و این حس وجود دارد که کارمندان قابل جایگزین شدن هستند.
نوع دوم، «احترام اکتسابی» است که نصیب کارکنانی میشود که ویژگیها یا رفتارهای ارزشمند به نمایش میگذارند. این نوع احترام بین افرادی که انتظارات فراتر از حد دارند و افرادی که کار علمی میکنند تمایز قائل میشود و تایید میکند که هر کارمندی نقاط قوت و استعدادهای منحصر به فرد دارد. احترام اکتسابی نیاز انسان را برای احساس ارزشمند بودن در قبال انجام یک کار خوب، برطرف میکند. اعتباردزدی برای جلوگیری از موفقیت دیگران و ناتوانی در درک دستاوردهای کارکنان، نشانههای نبود این نوع احترام در سازمان است.
یکی از چالشهای دقیق و ظریف در ایجاد یک جو محترمانه، یافتن توازن درست بین این دو نوع احترام است. تحقیقات نشان میدهد عدم توازن میتواند باعث ناامیدی کارکنان شود. بهعنوان مثال، محیطهای کاری که احترام طبیعی در آنها خیلی زیاد است، اما احترام اکتسابی زیادی وجود ندارد، دستاوردهای فردی را به یک اولویت کماهمیت برای کارکنان تبدیل میکنند، چون آنها فکر میکنند با هر کسی صرف نظر از اینکه چه دستاوردی دارد، به یک شکل رفتار میشود. در محیطهایی که اهداف سازمان در قالب تیم محقق میشود، این ترکیب میتواند مناسب باشد، اما ریسک کاهش انگیزه و مسوولیتپذیری افراد وجود دارد.
در مقابل، محیطهای کاری که احترام طبیعی در آنها پایین است، اما احترام اکتسابی بالایی وجود دارد، کارکنان را به رقابت زیاد تشویق میکنند. در محیطهایی که تیمهای فروش با هم رقابت میکنند و کارشان چندان به هم وابسته نیست، این توازن میتواند مناسب باشد. اما از اینکه افراد دانش خود را در مورد موفقیتها یا شکستهایشان با دیگران به اشتراک بگذارند، جلوگیری میکند و اغلب باعث تکروی و رفتارهایی با حاصل جمع صفر میشود.
رهبران سازمان با دانستن این تفاوتها و نکات ریز، میتوانند محیطی ایجاد کنند که متناسب با موقعیتشان باشد. باید گفت در بیشتر مواقع، سطوح بالایی از هر دو نوع احترام نام بردهشده مورد نیاز است.
از آنجا که شغل افراد اغلب عامل مهمی است که نشان میدهد آنها که هستند و چه درکی از خودشان دارند، کلیدهای احترام قائل شدن در یک جو حرفهای، سیگنالهای مهم ارزش اجتماعی هستند. به علاوه، کارکنان اغلب به امید توسعه هویت خود در طول زمان و از طریق رشد حرفهای و تبدیل شدن به نسخههای بهتری از خودشان، به سازمانها میپیوندند. احترام یک مکانیزم بازخورد مهم و کاتالیزوری برای این رشد است. تحقیقات نشان میدهد وقتی کارکنان جدید یک سازمان رفتارهای ناخوشایندی را در شروع کار تجربه میکنند، بهتدریج آن رفتار را در خودشان نهادینه میکنند.
یک محیط کار سرشار از احترام، مزایای قابل توجهی برای سازمان به همراه میآورد. کارکنانی که میگویند در محیط کارشان مورد احترام هستند، رضایت شغلی بیشتری دارند و نسبت به شرکتی که در آن کار میکنند، قدردان و وفادار هستند. همچنین انعطاف بیشتری از خود نشان میدهند و با دیگران همکاری میکنند و خلاقیت بیشتری از خود نشان میدهند. این افراد راحتتر راهنماییهای رهبر سازمان را میپذیرند.
در مقابل، نبود احترام میتواند آسیب جدی در روابط سازمانی ایجاد کند. جملهای در کتاب «گفتوگوهای سرنوشتساز» آمده که میگوید «احترام مثل هواست.» تا وقتی وجود دارد، به آن فکر نمیکنیم، اما وقتی از ما گرفته شود، همه به فکر آن میافتیم.
منبع: hbr
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید