اثر تشویق

تبلیغات


نویسندگان

پشتيباني آنلاين

    پشتيباني آنلاين

درباره ما

    به وبلاگ خوش آمدید امیدوارم بتوانم شما را به موفق شدن در زندگی تان نزدیک تر کنم یاعلی

امکانات جانبی

تبلیغات

ورود کاربران

    نام کاربری
    رمز عبور

    » رمز عبور را فراموش کردم ؟

عضويت سريع

    نام کاربری
    رمز عبور
    تکرار رمز
    ایمیل
    کد تصویری

آمار

    آمار مطالب آمار مطالب
    کل مطالب کل مطالب : 2339
    کل نظرات کل نظرات : 4
    آمار کاربران آمار کاربران
    افراد آنلاین افراد آنلاین : 1
    تعداد اعضا تعداد اعضا : 4

    آمار بازدیدآمار بازدید
    بازدید امروز بازدید امروز : 2520
    بازدید دیروز بازدید دیروز : 7006
    ورودی امروز گوگل ورودی امروز گوگل : 252
    ورودی گوگل دیروز ورودی گوگل دیروز : 701
    آي پي امروز آي پي امروز : 840
    آي پي ديروز آي پي ديروز : 2335
    بازدید هفته بازدید هفته : 32350
    بازدید ماه بازدید ماه : 29780
    بازدید سال بازدید سال : 64526
    بازدید کلی بازدید کلی : 317983

    اطلاعات شما اطلاعات شما
    آی پی آی پی : 3.145.163.58
    مرورگر مرورگر :
    سیستم عامل سیستم عامل :
    تاریخ امروز امروز :

چت باکس


    نام :
    وب :
    پیام :
    2+2=:
    (Refresh)

تبادل لینک

    تبادل لینک هوشمند

    برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان رابطه ‍پول و موفقیت و آدرس 123movafagh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






خبرنامه

    براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



آخرین نطرات

    StevJoyday - Levitra Cialis Ou Viagra <a href=http://leviplus.com>levitra canada free shipping</a> Stendra In Canada Website With Doctor Consult Prix Levitra 10 Mg Posologie - 1398/6/30
    تندخوانی - بابت اطلاع رسانیتون ممنونم.
    پاسخ:خواهش می کنم از شما هم ممنونم نظرات خود را با ما به اشتراک می گذارید با تشکر - 1396/3/29
    فن بیان - ممنون بابت اطلاع رسانیتون.
    پاسخ:هدف ما ایرانی سربلند می باشد و ملتی که بتواند راه خود را به خوبی ادامه بدهد وهم چنین که نظر می دید و ما را در بهتر کردن این وبلاگ یاری می کنید - 1396/3/29
    مایلینو - با تشکر از سایت خوبتون و مطاب خوبی که قرار میدید.
    پاسخ:باسلام ما سعی می کنیم که دوستان در مسیر پیشرفت قرار بگیرند و زندگی بهتری داشته باشند و همین طور ایرانی بهتر ممنونم بابت نظرتون نظرهای شما به ما انگیزه ی خوبی می ده برای ادامه راه - 1396/3/11

تبلیغات

اثر تشویق

اثر تشویق

 

 

در سال ۱۹۹۸ دانشگاه استنفورد مقاله‌ای منتشر کرد که در آن Mueller و Dweck به بررسی «مکانیزم اثر تشویق» بر کارآیی دانش‌آموزان پرداخته بودند. نتایج این تحقیق، نگرش به شیوه‌ی «انگیزش» را نه تنها در حوزه‌ی دانش‌آموزان و درس و مدرسه، بلکه حتی در حوزه‌ی آموزش و یادگیری سازمانی نیز تغییر داد.

 

در این تحقیق کودکان و دانش‌آموزان به سه گروه مختلف تقسیم می‌شدند و در هر گروه، زمانی که دانش‌آموزان در حل یک مسئله موفق می‌شدند به شیوه‌ی متفاوتی تشویق می‌شدند.

 

 

1-  شیوه‌ی اول، این بود که به آنها می‌گفتند: «آفرین. تو خیلی تیزهوش هستی».

 

2-  در روش دوم زمانی که مسئله حل می‌شد می‌گفتند: «آفرین. مسئله را خوب حل کردی» و زمانی که مسئله نادرست حل می‌شد می‌گفتند: «نه! مسئله را اشتباه حل کردی».

 

3-  در سومین روش، به عنوان تشویق گفته می‌شد: «آفرین. تو تلاش خودت را کردی».

 

 

این آزمایش بارها و در شرایط مختلف تکرار شد و نتیجه بسیار جالب بود.
کسانی که به عنوان تشویق از «استعداد و تیز‌هوشی» آنها تعریف می‌شد، به تدریج توانمندی «حل مسئله‌» آنها کاهش یافت. همینطور در صورتی که در حل یک مسئله با شکست مواجه می‌شدند، توانایی آنها در حل مسائل بعدی نیز تحت الشعاع قرار می‌گرفت.
اما بهترین نتیجه زمانی حاصل شد که همواره در تشویق، از «میزان تلاش» دانش آموز صحبت می‌شد.

مولر درباره‌ی دلیل تاثیر منفی تعریف از «هوش» بر روی کارایی وعملکرد انسانها می‌نویسد: «ما هرگز همیشه برنده نیستیم. همیشه مشکلاتی وجود دارند که حل نمی‌شوند و نبردهایی هستند که در آنها شکست می‌خوریم. آنکس که احساس کند موفقیت‌اش ناشی از هوش بالاست، پس از هر بار شکست، اعتماد به نفس و باور خود را کمی از دست خواهد داد. اما آنکس که احساس می‌کند موفقیت‌اش ناشی از تلاش است، هر موفقیت به او انرژی بیشتر می‌دهد و هر شکست به او یادآوری می‌کند که باید تلاش خود را افزایش دهد».


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 3:25 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,
می پسندم نمی پسندم

آدم حسابی باشیم!

آدم حسابی باشیم!

 

 

هنگامی که بخواهیم از کسی تعریف کنیم و او را متمایز از دیگران بشماریم می گوییم: "فلانی آدم حسابی است". عبارت آدم حسابی در کارکردهای مختلف یک جامعه می تواند ویژگیهایی را در بر گیرد. در نشست و برخاستهایی که در طی این چند سال داشته ام این عبارت را زیاد شنیده ام و اگر مجالی بوده از گوینده اش پرسیده ام که بر چه اساسی این قضاوت را در خصوص فرد مورد نظرش داشته است. پاسخهایی که دریافت کرده ام بسیار متنوع و متفاوت و بیشتر به یک یا چند ویژگی محدود بوده است و از کنار هم گذاشتن این ویژگیها و ساده سازی و پالایش آنها به موارد زیر رسیده ام. البته چون معاشرتهای من بیشتر در مجامع اقتصادی بوده است که در آن از مدیران دولتی گرفته تا نمایندگان مجلس و سایر دستگاهها و البته، به میزان بیشتری، مدیران بخش خصوصی رفت و آمد داشته اند شاید روایی این ویژگیها بیشتر درباره ی این گروهها باشد.

 

 

اما آدم حسابی کیست؟

 

١-آدم حسابی حرف حسابی می زند. اهل مغلطه نیست، اهل حرافی و هرزگویی نیست، اهل سخنان درهم ریخته و بی هدف هم نیست. برای همین شنوندگانش او را آسان می فهمند. سخنانش برخاسته از دانش است نه شهوت کلام یا خودنمایی.

 

٢-آدم حسابی اهل تخریب دیگران و تهمت زدن به کسی نیست. او برای حذف رقیب توطئه چینی یا زیرآب زنی نمی کند.

 

٣-آدم حسابی قانونگراست. اهل دور زدن قانون نیست. رشوه نمی دهد و رشوه قبول نمی کند. اهل پارتی بازی و رابطه سالاری نیست.

 

٤-آدم حسابی از اقرار به اشتباهاتش ابا ندارد و هرگاه متوجه اشتباه شد در صدد جبران آن یا برگشت از راه رفته بر می آید.

 

٥-آدم حسابی به اقتضای جلسه و محفلی که در آن نشسته است سخن نمی گوید. سخن او همواره برخاسته از باورهایش است.

 

٦-آدم حسابی با برخی افراد و افکار نمی تواند کار کند و قبولشان ندارد. او خود را مجبور به این کار نمی کند.

 

٧-آدم حسابی در مسائل کوچک صرف وقت نمی کند و درباره ی مسائل مهم بی تفاوت نیست.

 

٨-آدم حسابی با بالادستیهایش تعارف ندارد. اگر اشتباهی از ایشان ببیند می گوید و اگر اقناع نشود از همکاری و همراهی با ایشان کناره می گیرد.

 

٩-آدم حسابی در هر پست و مقامی که مشغول باشد، تمام تلاشش در راستای انجام مأموریتهای محوله به بهترین شکل است. او برای خوشامد رئیسانش یا به طمع پست و مقامی بهتر، تصمیم نمی گیرد و کار نمی کند.

 

١٠-آدم حسابی اهل باج دادن و معامله کردن در وظایف و اختیاراتش نیست. او از دید همکارانش آدم سختی به نظر می رسد.

 

١١-آدم حسابی به کسانی که از او تعریف و تمجید می کنند با احتیاط نگاه می کند و به کسانی که او را نقد می کنند خوب گوش می کند و در صدد تلافی برنمی آید.

 

١٢-آدم حسابی در مقابل کاری که برای دیگران می کند انتظاری از ایشان ندارد و در زمانی که کارش به آنها بیافتد به ایشان یاداوری نمی کند که چه کارهایی برایشان کرده است.

 

١٣-آدم حسابی در قید و بند دریافت تبریک و تسلیت از دیگران یا برگزاری مراسم بزرگداشت و تکریمش نیست. او کیش شخصیت ندارد.

 

١٤-آدم حسابی وامدار فرد یا گروهی نمی شود. او تلاش می کند کاستی هایش را با عزت نفس پر کند اما آزادگیش را در گرو نیازهایش نگذارد.

 

١٥-آدم حسابی بر اساس باورهای راستینش در گروه، حزب یا سازمانی وارد می شود. او اهل یافتن همفکرانش است نه همفکر شدن برای رسیدن به امیالش.

 

١٦-آدم حسابی دارای یک سلسله ارزشهای اخلاقی است که آنها را با اندیشه و پژوهش خود یافته است نه توصیه و تلقین دیگران.

 

١٧-آدم حسابی اهل مدرک گرایی نیست. او نداشتن عنوان دکتر و مهندس را کسر شأن نمی داند و به دنبال خرید مدرک یا عنوان تقلبی نیست. او یادگیری را یادگرفته است.

 

١٨-آدم حسابی نه اهل توهین است و نه اهل لودگی. او با گفتارش دیگران را خودخواسته به احترام وامی دارد. او آدم خشکی نیست. انضباط و چارچوب اخلاقی و شخصیتی مشخصی دارد اما دیگران از معاشرت با او زده نمی شوند.

 

١٩-آدم حسابی به کاری که می کند اعتقاد دارد و کاری نمی کند که به آن باور نداشته باشد. برای همین آمادگی بیشتری را برای جدا شدن از گروه، حزب، سازمان یا شغلی که مغایر با باورهایش باشد دارد.

 

٢٠-آدم حسابی با واژه ی "مصلحت" رفتار و گفتارش را توجیه نمی کند. مصلحت برایش مانند سوزنی است که او به ندرت به جان خود فرو می کند.

 

اضافه آنکه:
"آدم حسابی" نه خود و نه مردمان سرزمین خود را "نادان" خطاب نمیکند، آدم حسابی با مردمانش با "کرامت" صحبت میکند،... آدم حسابی می کوشد تا مردمانش آگاه و با شعور شوند... آدم حسابی تعقل دارد.

 

 

نوشته: دکتر پدرام سلطانى


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 3:16 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,,
می پسندم نمی پسندم

مطالعه در دو دقیقه حتما بخوانید

مطالعه در دو دقیقه
حتما بخوانید

 

 

 یک دانشجو برای ادامه تحصیل و گرفتن دکترا همراه با خانواده اش عازم استرالیا شد.
در آنجا پسر کوچک شان را در یک مدرسه استرالیایی ثبت نام کردند تا او هم ادامه تحصیلش را در سیستم آموزش این کشور تجربه کند.

 

 

1- روز اوّل که پسر از مدرسه برگشت، پدر از او پرسید: پسرم تعریف کن ببینم امروز در مدرسه چی یاد گرفتی؟
 پسر جواب داد: امروز درباره خطرات سیگار کشیدن به ما گفتند و بحث کردیم، خانم معلّم برایمان یک کتاب قصّه خواند و یک کاردستی هم درست کردیم.
پدر پرسید: ریاضی و علوم نخواندید؟ پسر گفت: نه

 

2-  روز دوّم دوباره وقتی پسر از مدرسه برگشت پدر سؤال خودش را تکرار کرد. پسر جواب داد: امروز نصف روز را ورزش کردیم، یاد گرفتیم که چطور اعتماد به نفس مان را از دست ندهیم، و زنگ آخر هم به ما یاد دادند که باید قسمتی از درآمدمان را به دولت بدهیم تا برای آبادی شهرها و روستاها خرج شود.

 

 بعد از چندین روز که پسر
می رفت و می آمد و تعریف
می کرد، پدر کم کم نگران شد چرا که می دید در مدرسه پسرش وقت کمی در هفته صرف ریاضی، فیزیک، علوم، و چیزهایی که از نظر او درس درست و حسابی بودند می شود. از آن جانگران بود که پسرش در این دروس ضعیف رشد کند به پسرش گفت: پسرم از این به بعد دوشنبه ها مدرسه نرو تا در خانه خودم با تو ریاضی و فیزیک کار کنم.

 

 بنابراین پسر دوشنبه ها مدرسه نمی رفت. دوشنبه اوّل از مدرسه زنگ زدند که چرا پسرتان نیامده. گفتند مریض است. دوشنبه دوّم هم زنگ زدند باز یک بهانه ای آوردند. بعد از مدّتی مدیر مدرسه مشکوک شد و پدر را به مدرسه فراخواند تا با او صحبت کند.
وقتی پدر به مدرسه رفت باز سعی کرد بهانه بیاورد امّا مدیر زیر بار نمی رفت. بالاخره به ناچار حقیقت ماجرا را تعریف کرد. گفت که نگران پیشرفت تحصیلی پسرش بوده و از این تعجّب می کند که چرا در مدارس استرالیا این قدر کم درس درست و حسابی می خوانند.

 

 

 مدیر پس از شنیدن حرف های پدر کمی سکوت کرد و سپس جواب داد:

ما هم ۵۰ سال پیش مثل شما فکر می کردیم.

 تعریف باسوادی فقط خواندن فیزیک و شیمی و ریاضی نیست بلکه احساس مسوولیت و مشارکت نسبت به مسایل جامعه است.

 مهارت های زندگی و اجتماعی شدن در یک جامعه مدنی برای همه لازم است ولی فیزیک و شیمی ممکن است برای گروهی خاص کارگشاباشد .

 

 انسان ها نادان به دنيا
مى آيند نه احمق...
آنها توسط آموزش اشتباه ،
احمق میشوند!


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 3:12 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,
می پسندم نمی پسندم

واکنش در برابر انتقاد‌ها و نه شنیدن از مافوق

واکنش در برابر انتقاد‌ها و نه شنیدن از مافوق

 

 

یکی از مدیران ارشد شرکت اپل که اوایل حضورم در شرکت با او همکار بودم به من یاد داد که چگونه می‌توان به کارکنان تازه‌وارد، نحوه واکنش در برابر انتقاد‌ها و نه شنیدن از مافوق را آموزش داد. او سال‌های طولانی در شرکت اپل حضور داشت و به‌شدت مورد احترام کارکنان و سایر مدیران ارشد شرکت بود و همه کارکنان آنجا او را به‌عنوان مدیری مهربان، خونسرد، انعطاف‌پذیر و بسیار محبوب می‌شناختند.

 

او عادت داشت در اولین دیدار با هر کارمند تازه‌وارد به زیرمجموعه‌اش دو پوشه که روی میز کارش قرار داشت را به او نشان دهد که روی یکی از آنها عنوان «پوشه‌ بله» و روی پوشه‌ای دیگر عنوان «پوشه خیر» نوشته شده بود. جالب آنکه وقتی در آن پوشه‌ها باز می‌شد مشخص می‌شد که پوشه بله حدود ۱۰ برگ و در پوشه خیر حدود ۱۰۰۰ برگ قرار دارد.

 

پس از نشان دادن آن پوشه‌ها او به کارمند تازه‌وارد توضیح می‌داد که پوشه‌ خیر شامل موارد و پیشنهادهایی است که خود او در طول سال‌ها به شرکت ارائه داده و مورد موافقت قرار نگرفته‌ یا حاوی انتقادها و توبیخ‌هایی است که نصیب او شده‌اند و پوشه بله شامل پیشنهادهای تایید شده یا تشویق‌های صادر شده، برای اوست.

 

او با نشان دادن آن دو پوشه به‌صورت عملی و عینی به کارکنان جدید شرکت می‌آموخت که شنیدن خیر و انتقاد در شرکت اپل، امری متداول است و نباید باعث سرخوردگی و ناراحتی و ناامیدی افراد شود بلکه می‌تواند به افراد کمک کند تا چیزهای جدیدی بیاموزند و از دیگران کمک و راهنمایی بگیرند و در بسیاری موارد «نه» شنیدن باعث پیشرفت‌های بیشتری برای افراد شده و می‌شود.

 

آن مدیر به من آموخت که موفق‌ترین مدیران امروز همان کارمندان سابقی هستند که بارها و بارها در دوران کاری‌شان نه شنیده‌اند یا از سوی مافوق‌هایشان مورد انتقاد و حتی توبیخ قرار گرفته‌اند، اما به جای ناامید و سرخورده شدن به‌دنبال رفع نواقص خود و پیشرفت فردی و سازمانی‌شان بوده‌اند.

 

 

راوی: کیم اسکات (نویسنده کتاب Radical Candor )


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 3:10 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,,,,
می پسندم نمی پسندم

راهکارهایی برای تقویت مهارت گوش دادن فعالانه

راهکارهایی برای تقویت مهارت گوش دادن فعالانه

 

 

حتما درباره اهمیت مهارت گوش دادن چیزهایی شنیده‌اید و بارها بهتان ثابت شده که این مهارت چقدر می‌تواند بر روابط شما و ارتباطات‌تان با اطرافیان‌تان تأثیر بگذارد. برای اینکه بتوانید به یک شنونده خوب تبدیل شوید باید سعی کنید مهارت‌هایی که در این زمینه به شما کمک می کند را بدانید، یاد بگیرید و به کار بگیرید.

 

 

1- به طرف مقابل نگاه کنید

فرآیند گوش دادن با تمرکز و توجه به طرف مقابل انجام می‌گیرد. هنگام ارتباط با فرد دیگری نباید کارهایی مانند ظرف شستن، تماشای تلویزیون، بازی با موبایل و... را انجام دهید.

 

2- وسط صحبت‌های او نپرید

اغلب مردم از قطع شدن صحبت‌هایشان ناراحت می‌شوند. این کار نوعی بی‌احترامی به آنها محسوب می‌شود. رابرت ال. مونتگومری، نویسنده‌ی کتاب گوش دادن ساده است، می‌گوید: پریدن بین صحبت دیگران به همان اندازه دردناک است که لگد کردن پایشان.
افرادی که مدام حرف دیگران را قطع می‌کنند، به یکی از دلایل زیر این کار را انجام می‌دهند:

▪️می‌خواهند بگویند چقدر باهوش‌اند و درک بالایی دارند.
▪️به قدر کافی برای آنچه طرف مقابل می گوید ارزش قائل نیستند.
▪️آنقدر هیجان‌زده می‌شوند که فرصت صحبت به طرف مقابل را نمی‌دهند.

اگر شما هم این عادت زشت را دارید، علت آن را پیدا کنید و سعی کنید روی دلیل‌اش کار کنید و این عادت را ترک کنید.

 

3- سعی کنید گفته‌های او را درک کنید

تحقیقات دانشگاه‌های ایالتی میشیگان و اوهایو فلوریدا و دانشگاه مینهسوتا نشان می‌دهد هر فرد قادر است 50 درصد آنچه را شنیده است به سرعت به یاد بیاورد و هرچه زمان می‌گذرد این توانایی کمرنگ‌تر می‌شود و وقتی یک روز می‌گذرد این میزان به 25 درصد کاهش می‌یابد. برای جلوگیری از این وضعیت، باید سعی کنیم مطالب را درک کنیم و روی درک متقابل تمرکز داشته باشیم.

 

4- نیاز طرف مقابل‌تان را تشخیص دهید

اغلب زنان و مردان خود را در تقابل با هم می‌بینند، چون معمولا در ارتباطات اهداف متضادی دارند. مردان همیشه به حل مساله علاقه‌مندند؛ از طرف دیگر، زنان به در میان گذاشتن مشکلات با دیگران علاقه‌مندند و خواسته‌ای جز همدردی هم ندارند. اگر بتوانید نیاز کسانی را که با آنها در ارتباط هستید تشخیص دهید، آنگاه هدف آنها را از بیان مساله فهمیده و آن را درک می کنید.

 

5-  عواطف و احساسات‌تان را بشناسید

اگر هنگامی که در حال گوش دادن به حرف های یک نفر دیگر هستید، برانگیخته شدید، به احساسات خود توجه کنید خصوصا اگر احساس شما نسبت به موقعیتی که در آن قرار دارید سریع بروز کرده است. قطعا نمی خواهید یک فرد بی خبر از همه جا را هدف خالی کردن احساسات درونی و آرام کردن اعصاب خود کنید.



6- به موقع بازخورد بدهید

همیشه قبل از حرف زدن سعی کنید به صحبت‌های طرف مقابل گوش کنید، در غیر این صورت مطمئن باشید بازخورد درستی به طرف مقابل نخواهید داد.

 

7- یک جمع‌بندی از حرف‌های طرف مقابل ارائه دهید

برای گوش دادن فعالانه باید درمورد آنچه می‌شنوید به طرف مقابل‌تان بازخورد دهید به‌گونه ای که او حس کند شما با دقت تمام حرف‌هایش را گوش دادید. به‌طور خلاصه یک جمع‌بندی کوتاهی از صحبت‌های او داشته باشید سپس درباره آن نظر بدهید و عقیده ی خود را بیان کنید.

 

8- براساس صحبت‌های طرف مقابل سوالاتی از او بپرسید

آیا تاکنون توجه کرده‌اید خبرنگاران چقدر شنوندگان خوبی هستند؟ اگر می خواهید شنونده یا خبرنگار خوبی باشید، باید به طرف مقابل نشان دهید برایش ارزش قائلید و سوالات خود را به آرامی مطرح کنید. در این صورت با حجم انبوهی از اطلاعات ارزشمند مواجه می‌شوید.

 

9- به گوش دادن صحبت‌های دیگران اهمیت دهید

سام والتون، موسس وال مارت و یکی از ثروتمندترین مردان آمریکا، علی رغم مشغله های فراوان، زمانی را به گوش دادن اختصاص می دهد. او اعتقاد دارد باید به صحبت های دیگران خصوصا کارمندان به دقت گوش داد.
یکبار با هواپیمای شخصی خود به تگزاس سفر کرده بود، زمان فرود آمدن دستورات لازم را به خلبانش داد تا او را در صد مایلی ببیند، سپس بقیه ی راه را با کامیون وال مارت طی کرد تا به حرف‌های راننده‌ی کامیون گوش کند. این درس بزرگی از مرد ثروتمند آمریکاست.

اغلب افراد فکر می‌کنند هنر گوش دادن ساده است و حتی خود را شنونده‌ای خوب می‌دانند؛ اما حقیقت این است اغلب مردم تنها می‌شنوند و عده‌ی کمی هستند که گوش‌ می‌دهند. در هر حال، هیچ وقت برای یک شنونده ی خوب شدن دیر نیست. مطمئن باشید این کار می تواند تاثیر شگرفی روی زندگی شما بگذارد.


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 3:5 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,,
می پسندم نمی پسندم

قبل از خوردن قورباغه، شیر موز بزنید!

قبل از خوردن قورباغه، شیر موز بزنید!

 

 

حتما تا کنون ایده قورباغه تان رو قورت دهید را شنیده اید. خلاصه ایده این است: هر روز صبح یک قورباغه زنده را قورت دهید، با این کار هیچ اتفاق بدتری برایتان در طول روز نخواهد افتاد.

 

به زبان دیگر، روزتان را با انجام دادن کاری شروع کنید که به هیچ عنوان دوست ندارید و در انجام آن تعلل می کنید. با این کار، مطمئن خواهید بود که روزتان راحت تر خواهد بود چرا که بدترین و استرس زا ترین کار در لیست کارهایتان را از لیست حذف کرده اید. برای مثال، اگر از رسیدگی به شکایات مشتریان یا نوشتن پایان نامه متنفر هستید، کار هوشمندانه ای خواهد بود که روزتان را با این فعالیت شروع کنید. بدین صورت، شما کاری که باید به انجام می رسید را انجام داده اید و می توانید روزتان را با این فکر ادامه دهید که کار بدون لذتی را با موفقیت به انجام رسانیده اید. این روش با وجود سادگی بسیار قدرتمند است. ممکن است برای خیلی ها تحولی عظیم باشد. اگر بیشتر از یک قورباغه در زندگی تان دارید، زشت ترینشان را اول بخورید! چون وقتی زشت ترین شان را خوردید، دیگر قورت دادن بقیه قورباغه ها کار سختی نخواهد بود.

 

تحلیل و تجویز راهبردی

این ایده (قورت دادن قورباغه) جذاب است ولی می تواند اشتباه باشد، بیشتر توضیح می دهم. بسیاری از ما این تجربه را داریم که در زندگی و کسب وکارمان اهدافی داریم که نیازمند فعالیت مداوم است، مثلا نوشتن پایان نامه شش ماه وقت مداوم می گیرد یا بهبود مستمر فرآیندها نیازمند وقت گذاری مداوم روی تحلیل فرآیندها و محصولات و شناسایی فرصت های بهبود مستمر و اجرای آن ها و سپس ارزیابی است. مشکل اینجاست که برخی از این کارها ممکن است برای ما به اندازه کافی دلچسب و انگیزه بخش نباشند. ولی بعد از مدتی آن را ادامه نمی دهیم؛ آمار می گوید تنها 9 درصد افراد به اهدافشان وفادار می مانند (رفرنس).

 

دن اریلی، استاد برجسته دانشگاه دوک، پیشنهاد جالبی دارد که اگر بخواهم آن را در یک جمله بیاورم چنین می شود: قبل از اینکه قورباغه تان را قورت دهید، شیرموز بزنید! او می گوید اگر پیش از پرداختن به امور دوست نداشتنی و چالشی یا خسته کننده؛ یک کار دوست داشتنی را انجام دهید با احتمال بسیار بیشتری به کارتان خواهید پرداخت. فرض کنید می خواهید روی تز دکتری، یا پروژه مطالعاتی کار کنید یا انجام حرکات ورزشی روزانه که خیلی دوستش ندارید (قورباغه زشتی که باید قورت بدهید) و این کار را هر بار به دلیلی به عقب می اندازید. راهکار این است؛ هر بار قبل از اینکه خوردن قورباغه را شروع کنید، یک کار دلچسب تر انجام دهید (نوشیدن شیر موز)، بسیار بهتر می توانید آن پروژه نچسب را انجام دهید و به فرجام برسانید.

 

 

مجتبی لشکربلوکی


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 3:3 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,
می پسندم نمی پسندم

چرا مدیران از واگذاری وظایف اجتناب می‌کنند؟

چرا مدیران از واگذاری وظایف اجتناب می‌کنند؟

 



همه ما، حتی اگر حرفه‌ای باشیم، گاهی به کمک دیگران نیاز داریم. درخواست کمک از دیگران کسر شأن نیست. فقط کافی است غرور خود را کنار بگذاریم و به استعدادهایی که دیگران دارند و ما نداریم، احترام بگذاریم. تنها در صورتی می‌توانید خودتان و اعضای تیمتان را به سمت پیشرفت هدایت کنید که از دانش و مهارت‌های تک تک آنها استفاده کرده باشید.

 

اگر شما همه کارها را به تنهایی بر عهده بگیرید، هر چقدر هم که تلاش کنید، میزان محدودی از کارها را انجام خواهید داد. به هر حال، شما انسان هستید و در طول روز، مدت زمان معینی را می‌توانید کار کنید.

 

وقتی در کار خود مهارت دارید، دیگران از شما انتظار دارند که بیشتر با آنها همکاری کنید و این باعث می‌شود فشار کار و مشغله شما بیشتر شود و ناتوانی در انجام کوهی از درخواست‌ها، موجب احساس اضطراب و نارضایتی در شما می‌شود و در نتیجه، دیگران از شما مایوس خواهند شد.
اما اگر یک فرصت کاری فوق‌العاده به شما پیشنهاد شد (مثل یک پروژه)، می‌توانید با شکستن این محدودیت‌ها، موفقیت خود را تضمین کنید. یکی از بهترین راه‌ها برای شکستن محدودیت‌ها این است که انجام بخشی از کارها را به دیگران واگذار کنید. اگر در واگذاری وظایف مهارت داشته باشید، می‌توانید در کمترین زمان، یک تیم موفق و قدرتمند تشکیل دهید.

 

برای آنکه واگذاری را یاد بگیریم، ابتدا باید به این سوال پاسخ دهیم که «چرا افراد از واگذاری وظایف فراری‌اند؟»
افراد از واگذاری وظایف دوری می‌کنند چون این کار زحمت دارد.
فرض کنید که می‌خواهید برای تبلیغ خدماتی که ایده‌اش را خودتان داده بودید، بروشوری طراحی کنید. از آنجا که این ایده برای شماست و از کم و کیف آن خبر دارید، احتمالا ترجیح می‌دهید همه کارها را خودتان به تنهایی انجام دهید و می‌گویید: «این طور راحت‌ترم.» اما بلافاصله این سوال پیش می‌آید که «آیا این بهترین راه برای استفاده بهینه از زمان است؟»

 

 

شاید انجام کارها به تنهایی، در ظاهر آسان به نظر برسد چون مجبور نیستید استراتژی خود را برای دیگران توضیح دهید. اما به این دو دلیل، بهتر است وظایف را تقسیم کنید:

 

اولا، از آنجا که شما مسوولیت هدایت پروژه را بر عهده دارید، اگر وظایف را تقسیم کنید، می‌توانید مهارت‌های خود را در جهت توسعه استراتژی به کار ببرید. اما اگر تمام مسوولیت را خودتان به تنهایی به دوش بکشید، نمی‌توانید از زمان خود به‌طور بهینه استفاده کنید.

 

 ثانیا، وقتی دیگران را در انجام پروژه مشارکت می‌دهید، در واقع به رشد مهارت‌ها و توانمندی‌هایشان کمک کرده‌اید. در نتیجه، اگر بعدها پروژه مشابهی پیش بیاید، می‌توانید با اطمینان خاطر، آن را به اعضای تیمتان محول کنید، بدون اینکه مجبور باشید دائما در کارها دخالت کنید.

 

با واگذاری وظایف، می‌توانید زمان و مهارت‌هایتان را گسترش دهید. از سوی دیگر، تقسیم وظایف به رشد و پیشرفت کارکنان کمک می‌کند تا از همه پتانسیل‌های خود در سازمان استفاده کنند.


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 3:2 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,
می پسندم نمی پسندم

سه روش ساده برای بهبود تفکر انتقادی

سه روش ساده برای بهبود تفکر انتقادی

 

 

معمولاً رهبران کسب‌وکار به‌سادگی از کنار چرایی و علت پیشامدهای کاری گذر کرده و وقت خود را صرف ارزیابی موضوع از جوانب مختلف می‌کنند. رهبران اغلب به اولین نتیجه قانع‌کننده که می‌رسند، بررسی سایر شواهد را متوقف می‌کنند و بدتر از آن اینکه مدیران ارشد بیشتر بر شواهدی متمرکز هستند که مبتنی بر تجربیات قبلی آن‌هاست. فقدان فراشناخت – یا تفکر در مورد تفکر – محرک بزرگی است که افراد را به سادگی به خود مجذوب می‌کند.

 

 

خبر خوب این است که تفکر انتقادی یک مهارت آموختنی است. بر اساس شواهد آکادمیک و تجربه افراد حرفه‌ای، سه نکته مهم وجود دارد که با رعایت انها می‌توانید مهارت تفکر انتقادی را در خودتان تا میزان زیادی بهبود دهید. این سه عامل عبارت‌اند از:

 

▪️زیر سؤال بردن فرضیات:
وقتی مشاوران بزرگ پروژه‌ای را قبول می‌کنند در اولین قدم فرضیه اساسی آن سازمان را زیر سؤال می‌برند. به مثال یک خرده‌فروش زنجیره‌ای دقت کنید که فرض می‌کرد مشتریانش درامد بالا و قابل‌توجهی دارند. این باور اشتباه باعث شد که این شرکت لباس‌های خود را بیش‌ازپیش بالا ببرد. اگر آن‌ها هرساله پیراهن و شلوار ارزان‌قیمت را به فروش می‌رسانند، میلیون‌ها دلار بیشتر سود می‌کردند. البته، زیر سؤال بردن همه‌چیز کار سختی است. تصور کنید روزی از خود بپرسید: آیا آسمان واقعاً آبی است؟ چگونه می‌توانم بدانم که اقتصاد فردا به فروپاشی خواهد رسید یا خیر؟

 

اولین گام در مورد زیر سؤال بردن فرضیات این است که تشخیص دهیم کدام‌یک از فرضیات باید مجدداً بررسی شوند. مثلاً به نظر می‌رسد، وقتی که سهام شرکت بالا می‌رود، یک رویکرد پرسشگرانه می‌تواند مفید واقع شود. بنابراین اگر در مورد استراتژی‌های بلندمدت و چندساله شرکت بحث می‌کنید که به سال‌ها تلاش و هزینه نیاز دارد، مطمئن شوید که پرسش‌های اساسی در مورد باورهایتان را مطرح کرده‌اید: از کجا می‌دانید که کسب‌وکار توسعه خواهد یافت؟ در مورد انتظاراتتان درباره آینده بازار چه نظری دارید؟ آیا شما با کفش‌های مشتری راه می‌روید؟

 

▪️دلیل آوردن از طریق منطق:
آگاهی از اشتباهات رایج نیز می‌تواند به شما اجازه دهد تا منطقی‌تر فکر کنید. به‌عنوان‌مثال، مردم اغلب به اشتباه فکر می‌کنند اگر رویداد Y به دنبال رویداد X اتفاق بیفتد پس رویداد Y باید توسط رویداد X ایجاد شده باشد.” به‌عنوان‌مثال، مدیر ممکن است بر این باور باشد که باید عوامل فروش خود را در بهار اخراج کند زیرا آن‌ها توسط سخنان انگیزشی ارائه شده در کنفرانس فروش سالانه در ماه فوریه تغییری نکردند؛ اما تا زمانی که این فرض مورد آزمایش قرار نگیرد، مدیر نمی‌تواند از صحت این حرف مطمئن شود.

 

▪️تفکر گوناگون:
با توجه به تجربیات پیشین کاری و شخصی، افراد به طریق گوناگونی به محیط اطرافشان نگاه می‌کنند و جهان‌بینی متمایزی دارند. این موضوع اغلب به نفع افراد است و کاملاً با گروه اندیشی فرق دارد. وقتی که فردی در اطراف خود شبکه‌ای از افراد متنوع و متفاوت از نظر سن، سیاست، دین و غیره موجب می‌شود تا نقاط مختلفی را مطرح کرده و بنابراین به متفکر بهتری تبدیل شود.

 

درحالی‌که این تاکتیک‌ها ممکن است ساده، روشن یا واضح به نظر برسد، در عمل به ندرت تمامی آن‎ها رعایت می‌شود. به‌ویژه در دنیای کسب‌وکار، تفکر انتقادی بسیار مهم است و خیلی هم جای کار دارد. درحالی‌که شانس نقش مهمی دارد در موفقیت‌های شرکت دارد اما مهم‌ترین پیروزی‌های کسب‌وکار از طریق تفکر هوشمند به دست می‌آید.


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 2:58 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,,,
می پسندم نمی پسندم

۹ درس از اقتصاد رفتاری درباره انتخاب و تصمیم‌گیری

۹ درس از اقتصاد رفتاری درباره انتخاب و تصمیم‌گیری

 

 


انتخاب و تصمیم‌گیری یکی از مهم‌ترین ابعاد زندگی هر فردی است. انتخاب‌های ما تا حد بسیاری، تعیین‌کننده زندگی ما هستند.
به‌همین دلیل، در این یادداشت، ۹ درس از مهم‌ترین یافته‌های اقتصاد رفتاری در مورد انتخاب و تصمیم‌گیری را مطرح می‌کنم که می‌تواند به بهبود کیفیت انتخاب‌هایمان کمک کند.

 

 

1- انگیزه مهم است. شاید بتوان گفت که مهم‌ترین انگیزه هر فردی برای انجام کاری، پیگیری نفع شخصی باشد. در نتیجه، دوری از درد و پیگیری لذت را می‌توان بنیان بسیاری از فعالیت‌هایمان دانست.

 

2- قدرت شانس و احتمال. استعداد و سخت‌کوشی مهم‌ترین عوامل موفقیت هستند. با این حال، اتفاقات شانسی و تصادفی که خارج از کنترل ما هستند، تاحدی موفقیت ما را تعیین می‌کنند.

 

3- پول همه چیز نیست. تنها انگیزاننده افراد پول نیست. لذت اصلی از پیگیری آرمان‌ها و رویاها، گذران وقت با دوستان و اعضای خانواده و دیگر تجارب لذت‌بخش بدست می‌آید. آدم‌ها، ارزشمندی یک چیز را فقط با ارزش پولی آن نمی‌سنجند.

 

4- قانون کاهنده‌بودن توجه، لذت یا شادی. این قانون بیان می‌کند که لذت استفاده از یک چیز (کالا، خدمت و ...) بعد از یک نقطه مشخص، کاهش پیدا می‌کند. بسیاری از ابعاد زندگی انسانی از این قانون تبعیت می‌کنند. به‌همین دلیل است که احتمالا دوست داریم به‌جای اینکه یک شکلات خوشمزه را یک دفعه بخوریم، آن را آهسته آهسته به تکه‌های کوچک‌تر شکسته و در دهان‌مان قرار دهیم.

 

5- هنجارهای اجتماعی در مقابل هنجارهای بازاری. گویی ما در دو دنیا زندگی می‌کنیم. در یکی هنجارهای اجتماعی مهم و در دیگری هنجارهای بازاری اهمیت دارد. معمولا، آدم‌ها به این دو نوع هنجار واکنش‌های مختلفی نشان می‌دهند. برای مثال، فرض کنید که یکی از دوستان‌تان با شما تماس می‌گیرد و از شما می‌خواهد تا به او در جابه‌جایی به منزل جدیدش کمک کنید. واکنش احتمالی شما چیست؟ احتمالا با بی‌میلی به او کمک می‌کنید. اما اگر او به شما می‌گفت که حاضر است، برای جبران کمک شما، ۱۰۰ هزار تومان بدهد، واکنش‌تان چه تغییری می‌کرد؟ شاید به خودتان بگویید که ۱۰۰ هزار تومان ارزش این همه زحمت را ندارد. یکسان‌انگاشتن این دو دسته از هنجارها، نتایج خوبی نخواهد داشت و ممکن است به روابط اجتماعی‌مان آسیب بزند. با این حال، هدیه (حتی اگر کوچک باشد) می‌تواند کمک‌کننده باشد.

 

6- انصاف یکی از دغدغه‌های انسانی است. برای ما مهم است که با ما منصفانه رفتار شود. اگر احساس بی‌عدالتی یا بی‌انصافی بکنیم، حاضر هستیم حتی از منافع خود بگذریم تا با فردی که با ما غیرمنصفانه رفتار کرده است، برخورد کنیم.

 

7- هزینه بربادرفته. هزینه‌ای است که دیگر بر نمی‌گردد. مثلا هزینه‌ای که برای بلیت تئاتر پرداخت کرده‌اید. عقلانی این است که مقدار هزینه‌ای که برای خرید یک کالایی انجام می‌دهیم، نباید بر انتخاب‌های آینده‌مان تاثیرگذار باشد. اما شواهد علمی نشان می‌دهد که هزینه‌‌های بربادرفته اثرگذاری قابل‌توجهی بر ما دارند. گویی ما دوست داریم قبل از اینکه کاری انجام دهیم، گذشته را اصلاح کنیم.

 

8- زیان‌گریزی. دوست نداریم چیزهایی که داریم را از دست بدهیم. تمایل داریم تا به دارایی‌هایمان علاقه‌مندی زیادی پیدا کنیم و در قبال از دست‌دادن آن‌ها، دچار اضطراب می‌شویم. زیان‌گریزی را شاید بتوان ترس از دست‌دادن تعبیر کرد. زیان‌گریزی توضیح می‌دهد که چرا بیشتر بر تجارب بد و منفی تکیه می‌کنیم تا تجارب خوب. اگر از آنچه دارید، احساس خستگی می‌کنید و در عین حال دوست‌ ندارید، آن‌ها را از دست بدهید، حتما باید به این نکته توجه کنید که مهم لذت‌بردن شما از آن‌ها است نه صرف مالکیت.

 

9- ترجیحات‌‌مان ناپایدار است. آنچیزهایی که دوست داریم، در طول زمان تغییر می‌کنند. رفتار ما گویا توسط دو «خود» کنترل می‌شود. یکی «انجام‌دهنده» و دیگری «برنامه‌ریز». اولی دوست دارد که هر آنچه را می‌خواهد، در اسرع وقت بدست آورد. دومی تمایل دارد به آینده فکر کند و برای آن برنامه‌ریزی کند.
مهم‌ترین نکته آن است که بدانیم برنامه‌ریزی به‌تنهایی کافی نیست. مهم نیست که چقدر برای برای اهدافی که تعیین می‌کنید، مصمم هستید، باید بدانید که در درون ما، تضادی همیشگی میان این دو خود برقرار است که می‌تواند ما را به تصمیم‌های بدی رهنمون کند. تمرین‌هایی که خودکنترلی را افزایش می‌دهد، یکی از راهکارهایی است که می‌تواند به آشتی این دو خود کمک کند.


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 2:56 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,,
می پسندم نمی پسندم

چرا کارکنان دانش خود را به اشتراک نمی‌گذارند‌؟

چرا کارکنان دانش خود را به اشتراک نمی‌گذارند‌؟

 

 

شرکت‌ها از کارکنانشان می‌خواهند تا آنچه می‌دانند را با بقیه به اشتراک بگذارند. در همین راستا تحقیقی انجام شده که نشان می‌دهد این کار به خلاقیت بیشتر و عملکرد بهتر برای افراد، تیم‌های کاری و سازمان‌ها منجر خواهد شد.

 

اما همچنان که شرکت‌ها تلاش می‌کنند تا اشتراک دانش را رواج دهند (مثلا با جانمایی کارکنان در فضاهای بزرگی که با هم بیشتر در ارتباط باشند)، خیلی از کارکنان آنچه می‌دانند را بروز نمی‌دهند- پدیده‌ای که به احتکار دانش یا اختفای دانش مشهور است.

 


بررسی‌های ما در تحقیقی سه یافته کلیدی در پی داشت:

 

▪️اول اینکه چرا افراد دانششان را نشر می‌دهند یا مخفی می‌کنند دلایل مختلفی دارد.
▪️دوم، افراد عمدتا در محیط‌های با استقلال عمل بیشتر و شغل‌هایی که از نظر شناختی دشوار هستند مایلند دانش خود را به اشتراک بگذارند.
▪️سوم، چنانچه این افراد بدانند که همکارانشان به ایشان وابسته هستند، بیشتر دلشان می‌خواهد دانش خود را پنهان کنند.
اکنون بیایید به هرکدام از این موارد نگاهی بیندازیم.

 

 

◀️ انگیزه افراد برای اشتراک یا پنهان کردن دانش چیست؟

نتایج به‌دست‌آمده نشان می‌داد که اشتراک دانش هرگاه کارکنان به صورت داوطلبانه این کار را انجام داده باشند خوشایندتر است. در مقابل، زمانی که افراد از بیرون مجبور به این کار شده باشند دلشان می‌خواهد دانششان را پنهان کنند (یا باید حرف گوش‌کن باشم یا قید کارم را بزنم!).

 این یعنی اگر به جای اینکه بگذاریم کارکنان ارزش اشتراک دانش را درک کنند، اجبارا وادارشان کنیم دانششان را به اشتراک بگذارند چندان کارکردی ندارد.
به‌عبارتی اگر کارکنان اهمیت اشتراک دانش را که به دستیابی به اهداف واحد یا سازمان منجر می‌شود درک نکنند، تمایلی به اشتراک دانش نخواهند داشت. تازه اگر افراد بفهمند که با این کار یک مزیت رقابتی را هم از دست خواهند داد بیشتر نسبت به افشای اطلاعات بی‌انگیزه می‌شوند.

 

◀️ چه نوع شغلی به اشتراک‌گذاری یا پنهان کردن دانش منجر می‌شود؟

به خاطر اینکه از نظر شناختی، کار مورد تقاضا می‌تواند بیشتر جذاب و برانگیزاننده باشد و همچنین دشوارتر و چالشی‌تر است، انتظار می‌رود که در این حالت افراد هم از اشتراک اطلاعات لذت می‌برند و هم اینکه نیاز بیشتری به اشتراک پیدا می‌کنند.

به طور مشابهی چون داشتن اختیار عمل بیشتر در شغل یک نفر آن را معنادارتر می‌کند، انتظار داریم که شاهد گرایش به اشتراک بیشتری باشیم.
وقتی شغل افراد با تقاضای شناختی و اختیار عمل آمیخته باشد، افراد می‌توانند دانشی را که مفید باشد بیشتر انتقال بدهند.

 

◀️ وقتی افراد به شما وابسته می‌شوند چه اتفاقی می‌افتد؟

اگر به دانش همکارتان تکیه کنید تا بتوانید وظایفتان را به خوبی انجام دهید ممکن است خودتان هم مایل باشید دانشتان را با ایشان به اشتراک بگذارید. ولی تحقیقات نشان داد که وقتی افراد بفهمند بقیه به آنها وابسته هستند، احساس می‌کنند که برای اشتراک دانش تحت‌فشارند و برای همین سعی می‌کنند پنهان‌کاری کنند.

این مساله به‌خاطر این است که مثلا سوالات زیاد همکاران وقت آنها را بیشتر می‌گیرد. در ضمن چون افراد اغلب وظایفشان را اولویت‌بندی می‌کنند وقتی پای اشتراک دانش وسط بیاید خدا خدا می‌کنند اگر چیزی از آنها پرسیده شد بلد نباشند!


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 2:54 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,,,
می پسندم نمی پسندم

گزارش بنویسید و در شغل‌تان پیشرفت کنید

گزارش بنویسید و در شغل‌تان پیشرفت کنید

 

 

محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی

 

 من آموخته‌ام که بخش مهمی از بی‌تصمیمی، ناکارآمدی، قفل‌شدگی و فشل بودن سازمان‌های عمومی، نتیجه کیفیت گزارش‌هایی است که در آنها نوشته می‌شود. چرا چنین است؟

 

 آن‌چه اغلب تحت عنوان گزارش در سازمان‌ها ارائه می‌شود، فقط چند اسلاید است و هیچ متن پشتیبانی برای آن وجود ندارد. چنان نیست که آن اسلایدها از گزارش مؤثری خلاصه و تهیه شده باشند؛ و عمق گزارش‌ها و شناخت سازمان از مساله در حد همان چند اسلاید است.

 

 اسلایدها معمولاً بین‌نسلی هستند، یعنی اولین نسل این اسلاید چندین سال قبل تهیه شده و به تدریج داده‌ها و صفحات جدیدی به آن اضافه و بارها در جلسات مختلف ارائه شده است. گاه اکثر اعضای جلسه به یاد می‌آورند که تاکنون چندین بار این اسلایدها را دیده‌اند.

 

 اسلایدها اغلب برای خسته کردن و گنگ‌سازی طراحی می‌شوند (اغلب غیرعامدانه). طراحان اسلایدها معمولاً ده‌ها و گاه صدها قلم داده و نمودار را در اسلایدها می‌گنجانند و وقتی برای مثال 15 دقیقه زمان در اختیار دارند، شصت هفتاد اسلاید برای ارائه در جلسه می‌آورند. این‌ها همان اسلایدهای تاریخی بین‌نسلی هستند که برای هر جلسه‌ای، دستی به سر و روی آن‌ها کشیده می‌شود.

 

 اسلایدهای اول، حاوی مقدمات و تاریخچه است و اغلب جلسات فقط به بحث درباره همین مقدمات می‌گذرد و فرصت به طرح اسلایدهای جدی (اگر واقعاً وجود داشته باشد) نمی‌رسد. اغلب توجه نمی‌شود که اگر 15 دقیقه وقت دارید، حداکثر می‌توانید مثلاً ده اسلاید روشن و با حجم داده‌های اندک داشته باشید نه پنجاه اسلاید.

 

 

 نکته مهم‌تر اما هنوز باقیست. «گزارش مؤثر چیست؟» تأثیر هر گزارش را باید چگونه سنجید؟ مدیران در دولت و سایر دستگاه‌های عمومی نیاز دارند تصمیم بگیرند. آن‌ها اغلب فضای مبهمی پیش رو دارند که تصمیم گرفتن را سخت می‌کند و غالباً حداقل چند چیز را نمی‌دانند:

 

اول، چند گزینه تصمیم پیش رو قرار دارد؟

دوم، هزینه و فایده هر گزینه تصمیم چیست؟

سوم، ملزومات اجرای هر گزینه تصمیم چیست؟

چهارم، موانع به هدف رسیدن هر گزینه تصمیم چیست؟

پنجم، نسبت هر گزینه تصمیم سیاست‌ها و اهداف سازمان چیست؟

 

 

 مدیران دولتی می‌دانند که باید بابت تصمیم‌های‌شان پاسخ‌گو باشند. این پاسخ‌گویی در قالب‌های مختلف رخ می‌دهد: سازمان بازرسی، خروجی عملکرد سازمان، افکار عمومی، حفظ یا از دست دادن پست یا قضاوت تاریخ و آینده سیاسی و اداری فرد. آن‌ها بر اساس پاسخ به این سؤالات، می‌توانند درباره جایگاه خودشان و گزینه تصمیم و اقدام‌شان تصمیم‌گیری کنند.

 

 گفته می‌شود گزارش مؤثر در دستگاه عمومی، گزارشی است که «مدیر را به در پیش گرفتن یک گزینه تصمیم تشویق می‌کند.» بنابراین گزارش باید بتواند به شکلی مستدل، ظرفیت حذف برخی گزینه‌ها از روی میز مدیر را داشته باشد، و دست او را برای پرسه زدن میان گزینه‌ها ببندد.

 

 گزارش‌های کارشناسان در دستگاه‌های عمومی – که اغلب همان اسلایدهای بدطراحی‌شده بدون هیچ متن پشتیبان هستند – هیچ ابهام مهمی را از ذهن مدیر رفع نمی‌کنند، و بعد از ارائه گزارش – اگر فرصت برای ارائه همه اسلایدها باشد – مدیران به همان اندازه قبل، ابهام دارند.

 

مدیران ارشد در فضای ابهام، اغلب تصمیم می‌گیرند تصمیم نگیرند و آن‌را به جلسات دیگری ارجاع دهند، و دستگاه فشل می‌شود.

 

 

تجویز راهبردی

 

 اگر می‌خواهید به حل مسائل سازمان‌تان کمک و ‌در شغل خودتان پیشرفت کنید «گزارش‌های مؤثر» بنویسید. پرسش‌های زیر را از خودتان بپرسید و مؤثر بودن گزارش‌تان را ارزیابی کنید.

 

آیا گزارشی نوشته‌ام و از آن اسلاید استخراج کرده‌ام یا فقط چند برگ اسلاید دارم؟

 آیا قادرم اسلایدهایم را در زمان تعیین‌شده، به شکل قانع‌کننده ارائه و تمام کنم؟

 آیا گزارشم همه گزینه‌های مهم تصمیم را تجزیه و تحلیل می‌کند؟

 آیا بر اساس گزارشم قادرم مدیر را به پذیرش یک گزینه تصمیم تشویق کنم و به حذف اغلب گزینه‌های تصمیم نامناسب برسم؟

 گزارشم چقدر از ابهامات مدیر را برطرف کرده و دست او را برای گریز از تصمیم‌گیری می‌بندد؟

 آیا مدیر با گزارش من به گزینه تصمیم نزدیک‌تر می‌شود یا هنوز فرصت می‌یابد که موضوع را به جلسه و بررسی‌های دیگر ارجاع بدهد؟

 

سؤال آخر: آیا نوشتن گزارش مؤثر را آموزش دیده‌ام یا عادت‌های عمومی گزارش نوشتن در سازمان را تکرار می‌کنم؟ پاسخ این پرسش‌ها بر پیشرفت شغلی شما مؤثرند.


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 2:48 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,
می پسندم نمی پسندم

پنج توصيه تأمل برانگيز پيتر دراكر

پنج توصيه تأمل برانگيز پيتر دراكر

 


دنبال کسی نگردید که در گرفتن تصمیم های مرتبط با کارکنان هرگز اشتباه نکرده است، چنین فردی را نمی‌توان یافت.

 

 

مدیران موفق از پنج اصل بنیادین پیروی می‌کنند.

 

۱ - مدیر باید مسئولیت انتصابهای نادرست را بپذیرد.

متهم کردن کسی که توان انجام کار را نداشته، اقرار به جرم است، مدیر در گزینش او اشتباه کرده است.

 

۲ - مدیر مسئولیت دارد کسی را که قادر به انجام درست کار نیست بر کنار کند.

اگر آدم ضعیف یا نالایق را به امید خود رها کنیم دودش به چشم دیگران هم می‌رود و روحیه کل سازمان را خراب می‌کند.

 

۳ - تنها به این خاطر که فرد نمی‌تواند کاری را که به او محول شده به خوبی انجام دهد نمی‌توان نتیجه گرفت که به درد کار نمی‌خورد و باید عزل شود.

باید نتیجه گرفت که او به کار نامناسب گماشته شده است.

 


۴ - مدیر باید بکوشد برای هر شغل فرد و مناسب با آن را پیدا کند.

هر سازمان به اندازه استعداد کارکنانش شکوفا می‌شود بنابراین تصمیم مربوط به کارکنان باید درست باشد.

 

۵ - تازه واردها را باید در منصبهای جا افتاده قرار داد، در جایی که توقعات مشخص شده و کمک در دسترس فرد است.

 

 

ماموریت های مهم و جدید را باید به کسانی داد که رفتار و عادات آنها را خوب می‌شناسیم و پیشاپیش اعتماد و اعتبار لازم را دارند،مسئولیت انتصاب‌های بد را بپذیرید، کسانی را که نمی‌توانند کارشان را به خوبی انجام دهند عوض کنید.


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 2:47 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,,
می پسندم نمی پسندم

10 جمله به یادماندنی از جیم ران اسطوره رشد شخصی

9 جمله به یادماندنی از جیم ران اسطوره رشد شخصی:

 

1- آرزو نکن شرایط ساده تر بود، آرزو کن تو قوی تر بودی.آرزوی مشکلات کمتر نکن، آرزو کن مهارت های بیشتری داشتی. آرزوی چالش های کمتر نکن، آرزوی دانایی بیشتر داشته باش

 

2- چالش رهبری در این است که قوی باشی، اما نه گستاخ، مهربان باشی، اما نه ضعیف، جسور باشی، اما نه موجب آزار دیگران، متفکر باشی، اما نه تنبل، افتاده باشی، اما نه کمرو ،سربلند باشی، اما نه مغرور، شوخ طبع باشی اما نه بدون ملاحظه

 

3- در هر حال, باید رنج یکی از این دو را تحمل کنیم: درد منظم بودن یا درد تاسف

 

4- روزاها گران قیمت هستند. زمانیکه یک روز را خرج میکنید، یک روز کمتر برای خرج کردن دارید. پس مطمئن شوید که روزهایتان رابه درستی خرج میکنید

 

5- انضباط پل بین اهداف و دستاوردها هستند

 

6- اگر تمایل به ریسک های غیر متعارف ندارید، مجبور خواهید بود با متعارفها کنار بیایید

 

7- انگیزه چیزی است که به شما قدرت شروع را می دهد، عادت چیزی است که شما را در راه نگه می دارد

 

8-به جمع های ساده نپیوندید، رشد نخواهید کرد، جایی بروید که انتظارات و خواست های عملکردی بالا است

 

9- یاد بگیرید با چیزی که دارید خوشحال باشید و همزمان به دنبال تمام چیزهایی که میخواهید بروید.


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 2:44 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,,,
می پسندم نمی پسندم

کارهای اشتباه روزمره که زندگی‌مان را به چالش می کشد

کارهای اشتباه روزمره که زندگی‌مان را به چالش می کشد

 

 

آیا تاکنون با خود فکر کرده‌اید شاید بعضی کارهایی که هر روز انجام می دهید اشتباه باشد و تنها به این خاطر که روزانه آن‌ها را تکرار می کنید گواهی بر عدم مشکل آن‌ها نیست؟

 

 ابتدا کارهای ساده را انجام می دهیم

بهتر است اول کارهای مشکل را انجام دهید. برخی‌ها به این استراتژی "قورت دادن قورباغه" لقب می دهند. بهترین اقدام این است کارهایی که نیاز به تمرکز بیشتری دارند را اول صبح انجام دهید. همچنین کار عاقلانه این است اول کارهای سخت را انجام دهید، زیرا ممکن است بعد از آن کارهایی پیش بیاید که با برنامه‌هایتان تداخل پیدا کند.

 

 مدام ایمیل‌های خود را می خوانیم

تحقیقات نشان می دهد وقتی کارهای مختلف را به صورت هم‌زمان انجام می دهید، کارها 40 درصد از نظر زمانی بیشتر به طول می انجامد.
بهترین تصمیم این است گوشی موبایل خود را روی بی صدا بگذارید یا وقتی کار مهمی برای انجام دادن دارید، صفحه‌ ایمیلتان را ببندید. پیشنهاد می شود ساعات خاصی را به خواندن و پاسخ دادن ایمیل‌هایتان اختصاص دهید تا بهره‌وری بیشتری داشته باشید.

 

گوشی موبایل خود را روی میز کار می گذارید

این به تنهایی کافی نیست که گوشی خود را روی ویبره یا سکوت بگذارید، حتی نگه داشتن گوشی خاموش روی میز کار هم درست نیست. بودن گوشی موبایل در نزدیکی شما می تواند روی عملکرد شناختی‌تان تاثیر بگذارد. حتی وقتی متوجه این تأثیر منفی نباشید. بهترین اقدام این است گوشی خود را در اتاقی دیگر قرار دهید.

 

 تمام روز یک جا می نشینیم

شما به عنوان یک کارمند تمام روز پشت میز هستید و امکان فعالیت فیزیکی چندانی ندارید. براساس تحقیقات، افرادی که تنها یک ساعت در روز فعالیت فیزیکی داشته اند، 50 درصد کمتر در خطر مرگ و میر هستند. همچنین یک ساعت فعالیت روزانه می تواند به بخش‌های پنج دقیقه ای تقسیم شود و نیاز نیست یک ساعت فعالیت مداوم باشد.

 

چند ساعت به صفحه‌ کامپیوتر زل می زنیم

ساعت‌ها زل زدن به صفحه‌ کامپیوتر می تواند باعث خستگی دیجیتالی چشم و خشکی چشم و تاری دید شود.
پس به دنبال قانون 20-20-20 باشید. این قانون می گوید هر 20 دقیقه برای 20 ثانیه به چیزی نگاه کنید که 20 فوت (6 متر) از شما فاصله دارد.

 

در اواخر بعدازظهر استراحت می کنیم

هرچه از ابتدای روز کاری سپری می شود استراحت بی‌فایده‌تر می شود. وقتی ابتدای روز استراحت می کنید انرژی، تمرکز و انگیزه‌ی بیشتری دارید.
حتماً نیاز نیست در طول استراحت خود کارهای غیر مرتبط به شغلتان انجام دهید. بلکه بهتر است در زمان استراحت به سراغ کار موردعلاقه‌تان بروید.

 

هنگام کار به موسیقی گوش می دهیم

اگر کارهای ذهنی مانند خواندن و نوشتن را هم‌زمان با گوش دادن به موسیقی انجام دهید، عملکردتان به طور قابل توجهی کاهش می یابد. البته وقتی کارهایتان تکراری و یکنواخت باشند، این قانون صادق نیست. بهتر است 10 تا 15 دقیقه قبل از شروع کار به موسیقی گوش دهید.

 

غذاهایی می خوریم که به ظاهر سالم می آیند

در مورد انتخاب غذاها درایت بیشتری به خرج دهید. شاید آب میوه‌ها و اسموتی های آماده را سالم و مغذی بدانید، اما در واقع این نوشیدنی‌ها سرشار از قند و کالری هستند.

 

مدام شبکه های اجتماعی را دنبال می کنیم

استفاده‌ منفعلانه از شبکه های اجتماعی می تواند احساس بدی در شما ایجاد کند. این بدین خاطر است که به زندگی تجملاتی و پر زرق و برقی که دیگران به نمایش کشیده اند، حسادت می کنید. پس بهتر است کمتر منفعلانه عمل کنید؛ به جای اینکه تنها تماشاگر باشید، برای دوستانتان پیام بفرستید یا روی عکس خانوادگی آن‌ها کامنت بگذارید.

 

مدام با همکار خود جر و بحث می کنیم

وقتی یکی از همکارانتان با شما جنجال می کند یا کنایه‌ای می زند، ساده‌ترین اقدام این است حرفی توهین آمیز به او بزنید، اما باید سعی کنید جلوی خود را بگیرید.

 

شب‌ها خیلی دیر به رختخواب می رویم

محققان اقدام به کشف پدیده‌ای با نام "به تأخیر انداختن زمان خواب" کرده اند. این بدین معناست "در وقت مناسب نمی خوابید، اما دلیل کافی هم برای نخوابیدن ندارید".
دانشمندان ادعا می کنند کم خوابی به‌اندازه‌ سیگار کشیدن برای انسان مضر و خطرناک است. پس به موقع تلویزیون را خاموش کنید و برای خوابیدن آماده شوید.


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 2:38 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,,,
می پسندم نمی پسندم

مدیران بزرگ دچار وسوسه تغییر دادن افرادشان نمی‌شوند

مدیران بزرگ دچار وسوسه تغییر دادن افرادشان نمی‌شوند

 

 

تفکر سنتی بسیاری از مدیران را دچار این وسوسه می‌کند که می‌توان هر چیزی را از طریق سختکوشی و فکر کردن به آن تغییر داد. تفکر سنتی، داستان‌های زیادی را درباره تاثیر شناختن من واقعی افراد و موفقیت‌های بعدی آنها پس از کشف رازهای درونی تعریف می‌کند و به ما می‌گوید که اگر هر کدام از ما ترس‌های درونی‌مان را کنار بزنیم و خود واقعی را کشف کنیم آنگاه خواهیم توانست پتانسیل‌های خود را شکوفاسازیم.

 

بسیاری از ما، عاشق داستان‌هایی راجع به تغییر و تحولات بزرگ در زندگی افراد موفق هستیم و سعی می‌کنیم از آنها الگوبرداری کنیم.
داستان جذاب دیگری که تفکر سنتی مدیریت برای ما تعریف می‌کند، بسیار قانع‌کننده و قابل پذیرش به‌نظر می‌رسد و آن این است: اگر می‌خواهید به پتانسیل‌های نامحدود خود دست یابید، در ابتدا لازم است که نقاط ضعف‌تان را بشناسید و آنها را برطرف سازید. بر این اساس، هر فردی بخواهد در کار و حرفه‌اش پیشرفت کند، در وهله اول باید مجموعه مهارت‌هایش را افزایش دهد و یک «برنامه توسعه‌ای» برای فائق آمدن بر نقاط ضعف خود طراحی کند.

 

مدیران بزرگ اما، هیچ کدام از این داستان‌ها را قبول ندارند که «اگر بار اول موفق نشد، باز هم تلاش کنید و این کار را آنقدر ادامه دهید تا موفق شوید». آنها برای رد این ادعا که بسیار معقول و منطقی به نظر می‌رسد هم دلایل خوبی دارند. 

 

آنها چنین استدلال می‌کنند که معطوف کردن انرژی و زمان فراوان بر چیزی که افراد در آن استعداد ندارند، نتیجه‌ای غیر از هدر رفتن زمان و انرژی افراد ندارد و به جای این کار باید آنها را به صرف وقت و انرژی بر کارهایی که در آنها استعداد دارند و علاقه‌مند هستند، تشویق کرد.

 

مدیران بزرگ بر این اعتقادند که پشتکار هنگامی موثر خواهد بود که در راستای یادگیری مهارتی جدید یا کسب دانش جدیدی صورت پذیرد. به‌عنوان مثال اصرار بر افزایش قدرت متقاعدکنندگی فردی که استعداد چشمگیری در این زمینه ندارد و مایه گذاشتن از پشتکار و دعوت او به تمرین بیشتر در این زمینه، هیچ‌گاه نخواهد توانست استعداد متقاعدکنندگی را در آن فرد تقویت کند و بهتر است به جای این کار او را به کشف استعدادهای دیگر درون خود و متمرکز شدن بر آنها تشویق کرد.

 

یکی از اشتباهاتی که مدیران مرتکب می‌شوند، این است که آنها عمده تمرکز و توجه را بر رفع نقاط ضعف در مشکلات کارمندان، معطوف می‌کنند و بر ایفای نقش مربیگری مدیران تاکید دارند؛ درحالی‌که این کار کاملا اشتباه است، چراکه در این مسیر آنچه نادیده گرفته می‌شود وجود تفاوت‌های بسیار در دانش و مهارت‌های افراد، که آموختنی است و استعدادها، که ذاتی است، خواهد بود.

 

در واقع، مدیرانی که علاقمند به توجه به نقاط ضعف و علل ناکارآمدی کارمندان هستند، بخش عمده وقت و انرژی‌شان را صرف تمرکز بر چیزهایی می‌کنند که افراد در آنها استعدادی ندارند و در نتیجه آنها از توجه به استعدادها و توانمندی‌های کارمندان غافل می‌شوند.

 

پس می‌بینیم که مدیران بزرگ، دلایل کاملا قانع‌کننده‌ای برای مخالفت با داستان‌ها و نظراتی دارند که تفکر سنتی مدیریت برای ما تعریف می‌کند.
در واقع مخالفت مدیران بزرگ با این نظرات به معنای بی‌اهمیت دانستن تلاش و پشتکار و تمرین نیست، بلکه به آن معناست که تلاش‌ها و تمرین‌ها باید برمبنای استعدادها و پتانسیل‌های درونی افراد باشد نه بر چیزهایی که افراد استعدادی در آن ندارند.

 

علاوه بر این، مخالفت مدیران بزرگ با متمرکز شدن روی نقاط ضعف به معنای نادیده گرفتن آنها نیست، بلکه به معنای اولویت بخشیدن بر نقاط قوت و پتانسیل‌های نهفته افراد است.


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 2:36 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,,
می پسندم نمی پسندم

لطفا از دفتر کارتان بیرون بیایید!

لطفا از دفتر کارتان بیرون بیایید!

 



اغلب مدیران تازه‌کار خواسته یا ناخواسته در بدو ورودشان به دنیای مدیریت به تکیه زدن به صندلی مدیریت و گذراندن ساعات متمادی در دفتر کارشان گرایش پیدا می‌کنند و این مساله پس از مدتی به یکی از عادات کاری آنها تبدیل می‌شود.


اما اگر شما هم جزو آن دسته از مدیران تازه‌نفسی هستید که دغدغه اصلی‌شان پیدا کردن راهی برای آفرینش تصویری مثبت از خود و سازمان در ذهن آنها است، باید بدانید این هدف ارزشمند از طریق نشستن در دفتر کار قابل تحقق نیست، بلکه نیازمند آن است که مدیر با افرادش از نزدیک ارتباط برقرار کند و ارزش‌ها و دیدگاه‌های شرکت را به آنها منتقل سازد.

 

بر اساس تحقیقات دانشگاه بیلور، که از مدیران عالی‌رتبه چهار شرکت مشهور و بین‌المللی صورت پذیرفته، مشخص شده است که عامل اصلی موفقیت سازمان‌ها در تشویق کارکنان، ارتباط مستمر بین مدیران ارشد و کارکنان است.

 

باز کردن در اتاق مدیریت و همچنین حضور یافتن مدیران در اتاق کارمندان یا سالن تولید می‌تواند تاثیر بسزایی در نزدیک‌تر شدن مدیران و کارکنان داشته باشد. بر این اساس، شکل‌گیری روابط دوستانه بین مدیریت و کارمندان هر شرکت، می‌تواند منجر به این شود که فرهنگ سازمانی به شکلی مطلوب به تمام اجزای سازمان منتقل شود و پس از آن است که بسیاری از غیرممکن‌ها امکان‌پذیر خواهد شد.

 

خلق تصویری مثبت از سازمان در ذهن کارکنان می‌تواند باعث شود سخت‌ترین پروژه‌ها از نظر کارکنان آسان و امکان‌پذیر جلوه کنند.
اما تحقیقات نشریه HBR نشان داده که فقط ۴۲ درصد از کارمندان و کارگران در جهان از شناختی نسبی و محدود از ارزش‌ها و استراتژی‌های سازمانی شرکت‌هایی که در آن مشغول به کار هستند، برخوردارند و بیش از ۹۵ درصد از کارمندان یا از بسیاری از ارزش‌ها و استراتژی‌های شرکت‌های خود بی‌خبرند یا با آن موافق نیستند.

 

عامل اصلی این عدم همسویی، در فقدان ارتباط سازنده بین مدیران و کارکنان نهفته است و نتیجه آن می‌شود که از یکسو، مدیران کارکنان را به کم‌کاری متهم می‌کنند و از سوی دیگر، کارکنان نیز مدیران را افرادی می‌دانند که نفسشان از جای گرم بلند می‌شود و درک درستی از شرایط حاکم بر سازمان ندارند.

 

 

حال سوال اینجاست که برای حل این مشکل چه باید کرد؟ در پاسخ به این پرسش می‌توان موارد زیر را پیشنهاد کرد:

 

 

 ارزش‌ها و اهداف کلیدی سازمان‌تان را به‌صورت پیوسته و به هر بهانه‌ای به تمام کارکنان‌تان یادآوری کنید.

تصویری روشن و دلپذیر از سازمان در ذهن کارکنان پدید آورید و آن را در تمام گفتگوهای کاری با پرسنل رعایت کنید. به‌عنوان مثال اگر در فرهنگ شرکتی شما دروغگویی امری ناپسند است، سعی کنید هم خودتان راستگو باشید و هم دیگران را به راستگویی تشویق کنید، حتی اگر گفتن حقیقت به ضرر آنها تمام شود.

 

تصویرسازی از ارزش‌های مورد قبول سازمان‌تان را به‌طور روزانه انجام دهید، نه صرفا در زمان برگزاری جلسات عمومی فصلی یا سالانه با کارکنان.

راههای تحقق اهداف و پیاده شدن استراتژی‌ها را برای کارکنان شرح دهید. جیمی دایمون، مدیر عامل مشهور بانک جی پی مورگان که سه بار از سوی مجله تایم به‌عنوان یکی از ۱۰۰ شخصیت تاثیر‌گذار جهان انتخاب شده است در این مورد می‌گوید: «من اجرای درست و دقیق یک استراتژی درجه دو را به اجرای ناقص یک استراتژی فوق‌العاده ترجیح می‌دهم.»

 

مطمئن شوید که کارکنان‌تان پیام‌های ارسالی از سوی شما را به درستی فهمیده‌اند.
برقراری ارتباط با کارکنان فقط به خوب سخن گفتن با آنها و انتقال پیام به آنها نیست، بلکه نیازمند شنیدن فعال و تبادل نظر با کارکنان نیز هست.


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 2:34 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,,
می پسندم نمی پسندم

آیا تعریف کردن از خود در مصاحبه کار درستی است

آیا تعریف کردن از خود در مصاحبه کار درستی است:

 

مشاور عزیز، قصد دارم دنبال کار بگردم. حدود سه سال است که در این شرکت کار می‌کنم و همه یاد گرفتنی‌ها را یاد گرفتم. اینجا دیگر جایی برای پیشرفت ندارد. هفته پیش در یک کلاس آموزش کاریابی که در کتابخانه عمومی برگزار شده بود، شرکت کردم. سخنران درباره برندسازی شخصی صحبت‌های زیادی کرد. او گفت باید آماده باشیم که از خودمان تعریف کنیم. چند مثال هم آورد. یکی از شاگردان کلاس، سرپرست خدمات مشتری است و به دنبال کار می‌گردد.

 

آیا تعریف کردن از خود در مصاحبه کار درستی است؟

 

سخنران به او گفت: «به مسوول مصاحبه بگو که بهتر از تو پیدا نخواهد کرد. به آنها بگو که بهترین گزینه هستی، سخت‌کوشی و حلال مشکلاتی. از خودستایی نترس».

 

نظر شما درباره این رویکرد چیست؟ می‌دانم که این روش در مورد من جواب نمی‌دهد. امکان ندارد بتوانم در جلسه مصاحبه بگویم: «من فوق‌العاده‌ام. باید من را استخدام کنید».

 

نمی‌توانم این کار را بکنم. به‌علاوه، به نظرم مسوولان مصاحبه از شنیدن این جمله‌ها خسته شده‌اند که «من را انتخاب کنید! من شگفت‌انگیزم». شما چه فکر می‌کنید؟

 

پاسخ: دوست عزیز، همه مسوولان مصاحبه، بارها این جملات را از متقاضیان شنیده‌اند:

 

«هیچ گزینه‌ای بهتر از من پیدا نمی‌کنید».

 

«آماده‌ام که کارم را از اول هفته شروع کنم. کی می‌خواهید به من پیشنهاد بدهید؟».

 

«من بهترین کارمند فروش این صنعت هستم. اگر باور نمی‌کنید، از بقیه بپرسید».

 

«من در انجام کارم بهترینم».

 

نمی‌توانیم متقاضیان را به خاطر اینکه از خودشان تعریف می‌کنند سرزنش کنیم. آنها تقصیری ندارند چون سال‌هاست که کتاب‌ها، مقالات و کارگروه‌ها به متقاضیان آموزش می‌دهند که از خودشان تعریف کنند. به‌علاوه، مصاحبه یک موقعیت استرس‌آور است. مصاحبه می‌تواند ترسناک باشد. هیچ‌کس از شنیدن خودستایی‌های متقاضی تعجب نمی‌کند. این واکنش طبیعی انسان در برابر ترس است. مشکل اینجاست که خودستایی فایده‌ای ندارد. قانع‌کننده نیست و پیام اشتباهی را به مخاطب می‌رساند. تعریف کردن از خود نمی‌تواند نشان‌دهنده اعتماد به نفس باشد. برعکس، خودستایی این پیام را منتقل می‌کند که ترسیده‌اید. فقط انسان‌های ترسو می‌توانند خودشان را کوچک کنند و به دیگران التماس کنند که «باور کنید من باهوشم». تو نیاز نداری کسی را متقاعد کنی. بهترین رویکرد برای حضور در مصاحبه این است که کاملا آماده و شاد باشی و شرایطی که در آن هستی را پذیرفته باشی و گفت‌وگو را پیش ببری. لازم نیست کسی را تحت تاثیر قرار دهی. نیازی نیست خودستایی کنی.


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 2:2 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,
می پسندم نمی پسندم

قدرت سپاسگزاری

قدرت سپاسگزاری

 

 

می‌خواهم درباره قدرت یک کلمه ساده با شما صحبت کنم

 

--> " متشکرم... " <--

 

این کلمه‌ای است که قدرت سلامتی، شادی، عملکردهای قهرمانانه و موفقیت را به ما می‌دهد

 

تحقیقات نشان می‌دهد که افراد سپاسگزار شاد‌تر و دارای روابط دوستانه بهتری هستند.

 

 بیان قدردانی ریتم تپش قلب را بهبود می‌بخشد
و این امر کمک می‌کند استرس کم شود و تحت شرایط سخت، عاقلانه‌تر فکر و پیشرفت کنیم

 

از نظر فیزیولوژیکی؛ همزمانی استرس داشتن و سپاسگزار بودن غیر ممکن است
هنگامی که سپاسگزارید جسمتان سرشار از احساسات خوب می‌شود، مغز شروع به ترشح هورمونهای اندورفین می‌کند، و این هورمون باعث بالا رفتن انرژی و روحیه شده و هورمونهای استرس را نابود می‌کند

 

قدردانی برای سلامتی محیط کاری نیز ضروری است.
در حقیقت دلیل اینکه چرا افراد کارشان را درست انجام نمی‌دهند به این دلیل است که آن‌ها احساس می‌کنند ازکارشان قدردانی نمی‌شود.
یک متشکرم ساده و نشان دادن قدردانی می‌تواند تفاوت‌های زیادی ایجاد کند.

 

سپاسگزاری مثل ماهیچه است. هر چه بیشتر تمرین کنی قوی‌تر می‌شود
این هم ۴ روش برای تمرین سپاسگزاری برای هر روز از سال:

 

۱- پیاده روی سپاسگزاری انجام دهید
۱۰ دقیقه در روز را به این امر اختصاص دهید. هرآنچه که به خاطرش سپاسگزارید را بیان کنید. پاهایی برای راه رفتن، چشم‌هایی برای دیدن، خانواده‌ای پشتیبان... این کار ما را برای داشتن روزی مثبت آماده می‌کند.

 

۲- شکرگزاری در هنگام غذا خوردن، هنگام غذا خوردن تشکر کردن را فراموش نکنید.

 

۳- نامه قدردانی بنویسید
تحقیقات نشان می‌دهد کسانی که این کار را انجام می‌دهند طی یک ماه بعدی شادترند و کمتر دچار استرس می‌شوند.

 

۴- در محیط کاری از کلمه متشکرم زیاد استفاده کنید. به همکاران و افراد تیمتان با نشان دادن اینکه قدردان کارشان هستید، انرژی دهید. تشکر از مشتری‌هایتان فراموش نشود.

 

 

 کتاب اتوبوس انرژی
 جان گوردون


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 1:59 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,,,,,
می پسندم نمی پسندم

دو مورد از وصف خود در مصاحبه های شغلی

دو مورد از وصف خود در مصاحبه های شغلی:

 

 

ورژن اول

مسوول مصاحبه: بزرگ‌ترین موفقیت شغلی شما تا به امروز چیست؟

تو: بزرگ‌ترین موفقیت من مربوط به پارسال است که برای دومین‌بار به‌عنوان ارزشمندترین کارمند تیم انتخاب شدم. کارم را خیلی جدی می‌گیرم و به این علت، بارها از من قدردانی شده است. سریع یاد می‌گیرم و هر کس سوالی دارد، سراغ من می‌آید. رئیسم می‌گوید من یک ستاره‌ام و بقیه مدیران شرکت می‌گویند کارم عالی است. فکر کنم به این خاطر است که باهوشم و سخت کار می‌کنم. پس بزرگ‌ترین موفقیت من این است که در انجام همه کارها مهارت دارم.»

 


ورژن دوم

مسوول مصاحبه: بزرگ‌ترین موفقیت شغلی شما چیست؟

تو: وقتی یک کارمند تمام وقت بودم و گاهی حتی اضافه‌کاری می‌کردم، همزمان در مدرسه شبانه درس می‌خواندم. به نظرم این بزرگ‌ترین موفقیتم است. باید روزم را (گاهی حتی هر ساعت را) به بازه‌های کوچک‌تر تقسیم می‌کردم. کلی کار روی سرم ریخته بود و باید تکالیف مدرسه را هم انجام می‌دادم. گاهی از خودم می‌پرسیدم «یعنی می‌شود یک روز فارغ‌التحصیل شوم؟». کلی تمرکز لازم بود و کمی شانس. اما بالاخره از پسش برآمدم. مدیریت زمان را یاد گرفتم. پاسخ اول، باعث توقف مکالمه می‌شود. مکالمه دیگر نمی‌تواند ادامه پیدا کند. وقتی از خودت تعریف می‌کنی، مخاطب به سرعت علاقه و اشتیاقش را نسبت به تو از دست می‌دهد چون می‌داند که جوابت، معرف تو نیست. این جواب همه‌اش درباره این است که دیگران درباره‌ات چه فکر می‌کنند. اما جواب دوم به مخاطب می‌گوید «که هستی و چه عملکردی داشته‌ای». اینکه برای راضی نگه داشتن دیگران چه کارهایی کرده‌ای مهم نیست. در جواب دوم، تو داستانی را روایت می‌کنی که برای همه قابل لمس است. ورژن اول تو نگران است، درست مثل بچه‌ای که می‌خواهد بزرگ‌ترش را تحت‌تاثیر قرار دهد. ورژن دوم اما، آرام است. در متن دوم، تو جوابی ندادی که مسوول مصاحبه خوشش بیاید. تو از قابلیت‌ها یا تعریف و تمجیدهای دیگران درباره خودت صحبت نمی‌کنی. تو از تجربه‌ای صحبت می‌کنی که سخت بوده و از آن درس گرفته‌ای (درس خواندن همزمان با کار کردن). این یک دستاورد واقعی است؛ کاری که انجامش سخت است اما به دردسرش می‌ارزد. اینکه مافوق‌هایت تو را تحویل بگیرند و نشان افتخار به تو بدهند، موفقیت نیست. اینکه دیگران تاییدت کنند اصلا بد نیست، اما جلب رضایت دیگران، نمی‌تواند بزرگ‌ترین موفقیت تو باشد. سخنران کلاس، بدون شک نیتش خیر بوده اما توصیه‌اش وحشتناک است. بدترین راه برای معرفی خودت این است که از خودت تعریف کنی. منشا خودستایی، ترس است. هدف تو این است که با اعتماد به نفس در مصاحبه حاضر شوی. به هر حال، قرار نیست همه مسوولان مصاحبه تو را بپسندند. بعضی از آنها اصلا از تو خوششان نمی‌آید حتی اگر برای جلب رضایت آنها سنگ تمام گذاشته باشی. اصلا چرا باید سنگ تمام بگذاری؟ می‌توانی در کمال اعتماد به نفس وارد اتاق مصاحبه شوی چون حقیقت این است که نمی‌توانی همه چیز را تحت کنترل داشته باشی.

 

اینکه مسوول مصاحبه دنبال چه جور کارمندی است را نمی‌توانی تغییر دهی. باید وقتی وارد اتاق می‌شوی، خودت باشی. اگر تو را بفهمند، پس استحقاقت را دارند. همین و بس! کسی که به جای توجه به تو، تحت‌تاثیر نشان‌های افتخار و مدال‌هایت قرار بگیرد، قطعا استحقاق استعدادهایت را نخواهد داشت.

 

 

منبع : دنیای اقتصاد


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 1:57 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,,,
می پسندم نمی پسندم

مراقب سلامت مان باشیم

مراقب سلامت مان باشیم

 

 

در همایش هنر و سلامت دکترعلویان فوق تخصص کبد و گوارش و رئیس انجمن هپاتیت در بخش سخنرانی این ۲۰عادت غذایی را باعث سلامتی و عدم ابتلا به دیابت، سکته قلبی و کبد چرب برشمردند:

 

 

۱- چای را اندکی سرد بنوشید تا سرطان مری نگیرید .


۲- قندهای قندان را ریزتر کنید .


۳- هیچ وعده غذایی را حذف نکنید .


۴- از گیاهخوار شدن صرف نظر کنید بدن به مواد گوشت نیازمند است .


۵- با سیر و پیاز به شدت دوست باشید .


۶- آب فراوان بنوشید .


۷- چیپس را دشمن خود بدانید .


۸- غذا را به خوبی بجوید .


۹- ماست کم چرب و شیر را فراموش نکنید .


۱۰- گوجه فرنگی را دوست خوب خود بدانید.


۱۱- برنج را آبکش نکنید .


۱۲-با سوسیس و کالباس سرسنگین باشید .


۱۳- با نوشابه قهر کنید.


۱۴- نان سبوس دار میل کنید .


۱۵- دیر شام نخورید.


۱۶- مصرف ماهی را جدی بگیرید.


۱۷- به یکدیگر برای خوردن شام بیش از حد تعارف نکنید .


۱۸- کافیست هر روز نیم ساعت پیاده روی کنید .


۱۹- میوه فراوان بخورید .


۲۰- به خوردن سبزیجات عادت کنید .

 

 

◀️دلایلی که باعث می شود همیشه خسته باشید:

 

صبحانه کامل نمی خورید

آب کافی مصرف نمی کنید

آهن کافی مصرف نمی کنید

 بیش از اندازه کار میکنید

 تیروئید کم کار دارید

 

 

◀نه قانون برای سلامتی بیشتر که خیلی از ما نسبت به آن بی توجه هستیم

 

گوشت کمتر، سبزیجات بیشتر.
نمک کمتر، سرکه بیشتر.
شکر کمتر، میوه بیشتر.
غذا کمتر، جویدن بیشتر.
حرف زدن کمتر، عمل بیشتر.
حرص کمتر، بخشش بیشتر.
نگرانی کمتر، خواب بیشتر
رانندگی کمتر، پیاده روی بیشتر.
عصبانیت کمتر، خنده بیشتر

 

 

این پیام را از دیگران دریغ نکنید.


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 1:54 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,,
می پسندم نمی پسندم

مدیریت کارمندان ضعیف

مدیریت کارمندان ضعیف

 

 

زمان‌بندی صحیح یکی از مهارت‌های اساسی مدیران است. آنها باید از این مهارت در تصمیم‌گیری‌های بخش نیروی انسانی و خصوصا استخدام و اخراج کارمندان نیز استفاده کنند. به‌عنوان مثال در مورد افرادی که در روزهای ابتدایی کار عملکرد ضعیفی دارند، باید به سرعت عمل کرد. کارشناسان معتقدند حفظ این کارمندان و مماشات با آنها هیچ‌گاه باعث پیشرفت بیشتر کارمند یا شرکت نخواهد شد.

 

آمارها نشان می‌دهد کارمندانی که شروع خوبی در دوران کاری خود دارند، شانس بیشتری برای پیشرفت‌های آتی و حتی رسیدن به پست‌های مدیریتی خواهند داشت. در مقابل آنهایی که در ابتدای کار عملکرد و بازدهی ضعیفی داشته‌اند، در طولانی‌‌مدت نیز تنها منابع سازمان را به هدر خواهند داد.

 

با وجود این که اغلب مدیران از این حقایق اطلاع دارند، با نادیده گرفتن آنها و صبر بی‌اندازه برای بهبود عملکرد کارمندان، بازدهی شخصی و سازمانی را به‌ حد زیادی کاهش می‌دهند. این در حالی است که مدیران سازمان‌های بزرگ به سرعت در مورد افراد ضعیف تصمیم‌گیری می‌کنند و با اخراج یا جابه‌جایی آنها، جلوی ضرر بیشتر برای سازمان را می‌گیرند.

 

در سازمان‌های بزرگ، تصمیم‌گیری در مورد عملکرد ضعیف کارمندان عموما یک ماه پس از استخدام آنها صورت می‌گیرد. در این مواقع سوال اول این است که آیا فرد مورد نظر با ارزش‌های اساسی شرکت هم‌خوانی دارد؟ اگر پاسخ این سوال هم منفی باشد، احتمال اخراج بالا خواهد بود. در موارد دیگر، شغل این فرد مورد بررسی قرار می‌گیرد و در صورت امکان با یک جابه‌جایی در موقعیت شغلی، بار دیگر فرصت بروز استعدادها داده می‌شود.

 

نکته‌ی مهم این که اگر اکثر استخدام‌های جدید در شرکت شما با مشکل عملکرد ضعیف ابتدایی روبرو هستند، باید یک بازنگری کلی در روندهای کاری خود داشته باشید. فرآیند استخدام، جذب، آموزش‌های اولیه و حتی انتظارات از کارمندان باید بررسی شوند. شاید همین موارد دلیل استخدام‌های اشتباه شما یا هدایت غلط کارمندان جدید باشند.

 

 اگر در روزهای ابتدایی حس کردید کارمندی عملکرد مناسب ندارد، سریعا در مورد او تصمیم‌گیری کنید. نکته‌ی دیگر این که هیچ‌گاه برای رسیدن به حد متوسط یا کارکرد معمولی سرمایه‌گذاری نکنید. شما منایع و سرمایه‌ی کافی برای تربیت و آموزش کامل یک کارمند را ندارید. پس بهتر است از همان ابتدا، افرادی با عملکرد مناسب را جذب کنید. با این اقدام، هزینه‌های بعدی شما سرمایه‌گذاری‌های سودده خواهند بود. فراموش نکنید که شرکت‌ها با تکیه بر انرژی و کارایی کارمندان عالی پیشرفت می‌کنند و کارمندان جدید عادی یا ضعیف دوران دشواری برای رسیدن به آن سطح خواهند داشت.


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 1:53 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,,,,,
می پسندم نمی پسندم

6 عادت بد در مکالمات چیست؟ چگونه این عادات بد را رفع کنیم؟

6 عادت بد در مکالمات چیست؟ چگونه این عادات بد را رفع کنیم؟

 

 

شاید متعجب شوید که در مورد بسیاری از افراد، گفته های آنها نیست که آنها را عقب نگاه می دارد، بلکه کارهایی است که انجام می دهند. در اینجا به 6 عادت بد می پردازیم که به ارتباطات شخصی صدمه می زنند:

 

 

1. قطع کردن صحبت دیگران

 

2. از این شاخه به آن شاخه پریدن

 

3. تکرار مداوم یک سری حرف های تکراری در طول مکالمه

 

4. ناتمام گذاشتن حرفهای طرف مقابل

 

5. وراجی کردن و بحث در طول مکالمه

 

6. نگاه کردن به گوشی در طول مکالمات

 

 

گرچه این شش عادتِ مخرب، اَشکال متفاوتی دارند، ولی همگی آنها نتیجۀ یک چیز هستند: گوش ندادن!

 

بسیار خوب، راه حل غلبه بر این شش عادت بد در مکالمات چیست؟

 

درخصوص نحوۀ تعاملاتتان صادق باشید

 

 

اگر شما شخصی کلامی هستید، به اشخاص درونگراتر توضیح دهید که پیش از مشخص کردن موضعتان درخصوص یک موضوع نیاز دارید که آن را به طور کامل مورد بحث قرار دهید. اگر ترجیح می دهید که افراد توضیحات خود را به جای شرح مبسوط در قالب نکات کلیدی مطرح کنند، این را به آنها یادآوری کنید.

 

 به مکالمه متعهد باشید

گوشی موبایل خود را از روی میز و از دسترستان دور سازید. در طول مدت زمان مکالمه، تماس چشمی خود را حفظ کرده و نسبت به بدن زبان، تون صدا، و کلمات ادا شده توسط گوینده حساسیت نشان دهید.

 

 مکث کردن را تمرین کنید

اگر عادت دارید صحبت دیگران را پیش از پایان قطع کنید، سعی کنید با شمردن تا 5، پیش از هر گونه واکنش، خود را به چالش بکشید. این کار به شما اطمینان می دهد که شخص مقابلتان بازگو کردن افکار خود را تمام کرده و شما می توانید عقاید خود را مطرح کنید.

 

 مطالب شنیده شده را خلاصه کرده و سپس سؤالاتی را مطرح سازید

با تکرار کردن سخنان طرف مقابل، وی را متوجه سازید که حرف هایش را فهمیده اید. «چیزی که من از صحبت های شما متوجه شدم، x,y,z است. آیا درست متوجه شده ام؟» آنگاه منتظر تأیید یا حرکت سر باشید. سؤالات برای نشان دادن حضور شما در مکالمه بسیار مفید هستند.

 

افکار خود را منسجم سازید

از مکث کردن برای سازماندهی افکارتان استفاده کنید تا بتوانید موجز و روشن صحبت کنید. به صحبت های خود گوش دهید و وقتی متوجه تکراری بودن حرف هایتان شدید، افکارتان را مهار سازید.

 

از نشانه های بصری بهره بجویید

شیئی را به عنوان نماد هدف خود برای تبدیل شدن به یک شنوندۀ مؤثر بر روی میزتان قرار دهید تا هدفتان را به شما یادآوری کند. من به شخصه یک کریستال صورتی با برش های بسیار را روی میزم قرار داده ام. هر بار که آن را می بینم به خاطر می آورم که باید به وجوه مختلف صحبت های طرف مقابلم گوش دهم.

 

 اجازه دهید دیگران اول صحبت کنند

اگر از دسته کسانی هستید که تمام زمان مکالمه را اشغال می کنید، به دیگران اجازه دهید اول برنامه هایشان را مطرح کنند و سپس به سراغ ایده های خود بروید. همچنین می توانید مدت زمان صحبتتان در طول جلسات را مدنظر داشته باشید تا بدین ترتیب پیشرفت خود در واگذار کردن زمین به طرف مقابل را اندازه بگیرید.

 

زمانیکه فرآیند بهبود عمدی تعاملات بین شخصی خود را آغاز می کنید، از اعضای تیمتان بپرسید که آیا تغییری را در نحوۀ رفتار شما متوجه شده اند یا خیر. پرسیدن این سؤال این علامت را به دیگران می دهد که شما در حال بهبود عادات ارتباطی خود هستید و همچنین باعث می شود در مورد تغییرات مثبت در شما نیز اندیشه کنند.


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 1:50 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,,
می پسندم نمی پسندم

مدیران تصادفی!

مدیران تصادفی!

 

 

نویسنده: محمدرضا شعبانعلی

 

مدیران تصادفی کسانی هستند که به یک تصادف، به پست مدیریت رسیده‌اند. برخی از این تصادف‌ها که من با آنها مواجه شده‌ام به شرح زیر است:

 

 

- پدری که کارآفرین بوده و مدیر یک کسب و کار است، به صورت ناگهانی فوت یا مهاجرت می‌کند و فرزندی که تا دیروز سرگرم زندگی شخصی خود و گشت و گذار در خیابان‌ها بوده‌ است، ناگهان خود را پشت میز مدیریت می‌بیند.

 

- مدیر ارشد یک سازمان یا شرکت به دلایل سیاسی یا اقتصادی یا شخصی، ناگهان از کار برکنار شده یا شغل خود را ترک می‌کند و یکی از مدیران میانی، بدون طی شدن فرایند رسمی و توسعه‌ی توانمندی‌ها، ناگهان میزی بزرگتر از میز قبلی خود را تصاحب می‌کند.

 

- یک سرمایه‌گذار، سهام غالب شرکتی را می‌خرد و تصمیم می‌گیرد مدیر معتمد خود را در آن شرکت منصوب نماید.

 

- یک مدیر در سازمان با لابی کردن و تخریب دیگران، عملاً تمام گزینه‌های دیگر را حذف کرده و مسیر را برای تصاحب پست‌های مدیریتی ارشد، تسهیل می‌کند. فردی به دلیل داشتن تعهد بالا و اعتبار زیاد، بدون داشتن دانش و تخصص، در یک پست مدیریتی قرار می‌گیرد.

 

 

مستقل از اینکه مدیران تصادفی با چه فرایندی در این موقعیت قرار می‌گیرند، ویژگی مشترک آنها این است که: در موقعیتی قرار گرفته‌اند که به آن تعلق ندارند… من در جلسات مشاوره، با مدیران زیادی برخورد کرده‌ام که از «مدیران تصادفی هم‌رده» یا «مدیران تصادفی زیردست» یا «ارشد» شکایت می‌کنند. مستقل از تاریخچه و جنس این مدیران، بر اساس آنچه تا کنون دیده و شنیده‌ام، رفتارهای زیر در میان مدیران تصادفی، زیاد دیده می‌شوند (الزاماً نه همه‌ی آنها):

 

 

1-  مدیران تصادفی، بیشتر کارکنان سازمان را «تهدید» می‌دانند و همواره احساس می‌کنند همه در صدد هستند جایگاه آنها را تصاحب کنند.

 

2-  مدیران تصادفی، تصمیم‌های پراکنده‌ می‌گیرند و روند یکسانی در تصمیم‌های آنها مشاهده نمی‌شود. گاه برای یک بخش به طرز گسترده‌ای هزینه می‌کنند و گاه برای مدت طولانی، سرمایه‌گذاری برای یک واحد را فراموش می‌کنند.

 

3-  مدیران تصادفی، بسیار دهن بین هستند. از آنجا که آنها تخصصی در حوزه‌ی مدیریت خود ندارند، معمولاً نظرشان، نظر آخرین فردی است که از اتاقشان خارج شده است.

 

4-  مدیران تصادفی، تصمیم‌های تکانشی می‌گیرند. به سادگی افراد را جذب یا اخراج کرده و گاه به سادگی ارتقاء یا تضعیف می‌کنند. آنها استراتژی بلندمدت ندارند و تصمیم‌های آنها غیر قابل پیش‌بینی است.

 

5-  مدیران تصادفی، به نظام جاسوسی بسیار علاقمند هستند. آنها ترجیح می‌دهند هر یک از کارمندان، مدام اطلاعاتی از سایر کارمندان را برای آنها افشا کنند و حتی حاضرند سازمان را چاق‌تر کنند تا مطمئن باشند به ازاء هر کارمند، یک ناظر وجود دارد.

 

6-  مدیران تصادفی، معیار انتخاب اطرافیان خود را «وفاداری» می‌دانند و نه «تخصص». چرا که وجود نیروی متخصص، وجود آنها را زیر سوال می‌برد اما وجود متعهدان بی‌تخصص، می‌تواند چتر حمایتی مطمئن برای آنها باشد.

 

7-  مدیران تصادفی، تشنه‌ی عنوان، مدرک، تقدیرنامه و … هستند و هزینه‌های جدی برای خریداری این نوع اسناد پرداخت می‌کنند.

 

8- مدیران تصادفی، سازمان را محل تفریح می‌دانند و نه محل کسب و کار. به همین دلیل گاه کارمندانی را در اطرافشان می‌بینی که هرگز نمی‌توانی توانمندی خاصی در آنها یافته و یا دلیل خاصی برای حضور آنها بیابی.

 

9-  مدیران تصادفی از کارکنان رده پایین‌تر فاصله گرفته و خود را ایزوله می‌کنند. چون درک چندانی از وضعیت سازمان، مشکلات، دغدغه‌ها و … ندارند و عملاً زبان مشترکی بین آنها و کارکنان وجود ندارد.

 

10-  مدیران تصادفی از جلسات متعدد استقبال می‌کنند. در جلسه‌های میان کارکنان، می‌توانند لغت‌های جدید بیاموزند و تا حدی با کار آشنا شوند و جملاتی را در حافظه‌ی خود،‌ برای استفاده‌های آتی و توبیخ سایر کارکنان ثبت کنند

 

11-  مدیران تصادفی، کارکنان خود را فقط در زمانی که نیازمند آنها هستند، «می‌بینند». گاه کارمندی ماه‌ها در محل کار دیده نمی‌شود. برای یک جلسه یا یک پروژه صدا زده می‌شود و به محض اینکه کار مدیر با او تمام شد به فراموشی سپرده می‌شود. جالب اینجاست که بسیاری از همین مدیران، انتظار اولشان از کارکنانشان، دیده شدن است. آنها بیش از اینکه نگران کیفیت کار، خروجی یک جلسه یا سود سازمان باشند، می‌خواهند دیده شوند.

 

 

مدیران تصادفی در کشور ما رو به گسترش هم هستند. تزریق نقدینگی‌های زیاد به افراد و شرکت‌هایی با ظرفیت کم، موجب شده که از کنار هر شرکت و سازمانی که به رانت اقتصادی دسترسی دارد، ده‌ها شرکت قارچ گونه سبز شده و در راس بسیاری از این سازمان‌ها، مدیران تصادفی منصوب می‌گردند.


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 1:47 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,,
می پسندم نمی پسندم

گاهی وقت‌ها هیچ کاری نکنید: هنر "بی عملی"

گاهی وقت‌ها هیچ کاری نکنید:هنر "بی عملی"

 

 

ما در دنیای شلوغی زندگی می کنیم و نوعی باور در ما وجود دارد که همیشه باید کاری کرد و دست روی دست گذاشتن کاری خطاست. به همین خاطر مدام در حال انجام کارهای مختلف هستیم.

 

◀️اما وقتی مدام مشغول به کاری هستیم در مغز ما چه اتفاقی می‌افتد؟
دکتر دنیل لویتین عصب‌‌پژوه در این باره می گوید: هربار که شما توجه‌تان را از موضوعی به موضوع دیگه معطوف کنید، مغز باید یک جا‌به‌جایی عصبی-شیمیایی انجام بدهد که برای این کار از مواد غذایی موجود در مغز استفاده می‌کند. پس اگر چندکار را با هم اجرا می‌کنید، دارید به سرعت از یک چیز به چیز دیگه جا‌به‌جا می شوید، و با اینکار منابع عصبی را تحلیل می‌برید و برای همین است که در پایان روز دچار استرس و خستگی شدید می شوید.

 

اما وقتی کاری برای انجام دادن نداریم و به اصطلاح "بی حوصله "می شویم چه چیزی در مغز ما رخ می دهد؟

 

◀️دکتر سندیمن، پژوهشگر حوزه "بی‌حوصلگی" میگوید: وقتی حوصله‌ شما سر می‌رود، یک شبکه‌ در مغز شما فعال می‌شود به نام "حالت پیش‌فرض." بنابراین بدن ما، موقع تا کردن لباس ها یا پیاده رفتن به سرکار به حالت هدایتگرِ خودکار درمی‌آید. این همان حالتی است که در فلسفه تائو به آن "وو وی" یا "بی عملی" می گویند.

 

◀️حالا یک سوال: آخرین باری که هیچ کاری انجام ندادید کی بود؟ واقعا هیچ کاری. یعنی نه پیامک و نه اینترنت، نه تلویزیون، نه چت، نه غذا خوردن، نه مطالعه و نه حتی نشستن و یادآوری گذشته یا برنامه‌ریزی برای آینده؟

 

◀️هیچ کاری نکردن یکی از سخت ترین کارهاست؛ چرا که ما عادت کرده ایم همیشه کاری انجام دهیم و مشغول باشیم و همین موجب استرس زیادی است که همه ما در زندگی تجربه می کنیم. ما "هنر بی عملی" را فراموش کرده ایم.

 

◀️ یک دهه قبل، ما توجه‌مان را هر ۳ دقیقه یک بار تغییر می‌دادیم. حالا هر ۴۵ ثانیه یک بار و در تمام طول روز این کار را می‌کنیم. هر فرد به طور میانگین روزی ۷۴ بار ایمیل، کانال تلگرام، واتس آپ یا اینستاگرامش را چک می‌کند.


◀️ پژوهش‌ها نشان می‌دهد «تمرکز نکردن» نیز به همان میزان «تمرکز کردن» اثرگذار و نیرومند است، اگرچه به شکلی متفاوت. ممکن است قدری عجیب به نظر برسد، اما در حالی که تمرکز کردن موجب می‌شود فعال‌تر و پرکارتر ظاهر شویم، تمرکز نکردن به خلاق‌تر شدنمان کمک می‌کند.

 

◀️ زمانی که در وضعیتی بی‌خیال و آسوده به سر می‌بریم، مثل اوقات بیکاری یا تنبلی، وقتی که هیچ کاری نمی کنیم ذهن‌مان به پرسه‌زنی‌های شگفت‌انگیز مشغول می شود و لحظه‌ای خاص را برای ربط دادن فکرهایی که در ذهن مان چرخ می‌خورند، انتخاب می‌کند.

 

نتایج یک مطالعه نشان می‌دهد که ۴۸ درصد مواقع ذهنمان مشغول پرسه‌زدن در آینده است. این در حالی است که زمان حال با ۲۸ درصد و زمان گذشته با ۱۲ درصد، سهم کمتری در این میان دارند. آن مقدار زمان باقی‌مانده هم ذهن مان عموما خالی یا رهاست. درصد دقیق این مواقع چندان اهمیتی ندارد؛ آنچه مهم است، روشن کردن این نکته است که پرسه‌زنی و سرگردانی افکارمان در اوقاتی که هیچ کاری نمی کنیم، آن گونه که تا پیش از این تصور می‌کرده‌ایم، تباه و بی‌حاصل نیست.

 

 

بقلم سید محمد مهدی شهیدی


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 1:44 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,,
می پسندم نمی پسندم

چند نمونه از شخصیتهای دشوار یا مشکل ساز در سازمان

چند نمونه از شخصیتهای دشوار یا مشکل ساز در سازمان

 

 

شخصیتهای همه چیزدان:
فکر میکنند در همه ی زمینه ها متخصص هستند. از ویژگیهای دیگر چنین شخصیتهایی، متکبر و پرافاده بودن است. در مورد هر موضوعی عقیده ای را ابراز میکنند و در مواردی هم که اشتباه میکنند اشتباه خود را قبول ندارند یا حالت تدافعی به خود میگیرند... .

 

شخصیتهای منفعل:
چهره ی آنان سردو بی احساس است. نگاه های خیره و بی تفاوت دارند و از اختلاف نظر و مناقشه و چالش، به هر قیمتی که شده اجتناب می ورزند و هرگز عقیده و نظری را ابراز نمیکنند... .

 

شخصیتهای مستبد:
قلدری میکنند،حتی اگر لازم باشد با چرب زبانی دیگران را وادار به کارهایی میکنند که ممکن است در نهایت به سود خود آنان تمام شود، به سادگی به دیگران توهین میکنند، متوقع هستند و انتقاد آنان از دیگران همراه با قساوت و بی رحمی است.

 

شخصیتهای بله گو:
با هر پیشنهادی موافق هستند، قول انجام دادن هر کاری را میدهند، ولی به ندرت به قولی که داده اند عمل میکنند. هرچند همیشه از بابت قصور خود عذرخواهی میکنند، ولی شما نمیتوانید اطمینان داشته باشید که قولی را که میدهند انجام خواهند داد.

 

شخصیتهای نه گو:
منفی باف و بدبین هستند، کمتر از خود انعطاف نشان میدهند و غالباً برای سازمان محل کار خود مشکل ساز هستند.

 

شخصیتهای شاکی:
هر اقدامی که شما انجام میدهید از نظر آنان نقصی دارد، بیشتر اوقات از اوضاع و احوال و زمین و زمان شکایت میکنند و در مقابل، برای تغییر اوضاع و احوال در جهت صحیح اقدامی انجام نمیدهند. هرچند ممکن است درست هم بگویند، ولی چون همیشه منفی گرا هستند و عیب جویی میکنند دیگران از آنان دوری میجویند.

 

شخصیتهای حسود:
تاب تحمل رشد و پیشرفت هیچ یک از همکاران خود را ندارند، اگر متوجه شوند یکی از همکاران آنان مورد توجه قرار گرفته است، به روش مستقیم یا غیرمستقیم میکوشند وی را در نزد دیگران حقیر نمایند، ضمناً این افراد غالباً به گونه ای رفتار میکنند که هرگز شما متوجه حسد و گاه کینه ورزی آنان نشوید.


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 1:42 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,
می پسندم نمی پسندم

گوگل ویژگیهای مدیران برتر خود را بدین شکل برشمرده است

گوگل ویژگیهای مدیران برتر خود را بدین شکل برشمرده است:

 


لازلو باک، مدیر وقت عملیات انسانی گوگل در گفت‌وگو با نیویورک تایمز می‌گوید: بعد از اجرای این پروژه، بدترین مدیران ما از لحاظ کیفیت بیش از ۷۵ درصد پیشرفت کردند.

 

شش ویژگی که گوگل اعتقاد دارد بهترین مدیران را خواهد ساخت به شرح زیر است.

۱- مربی خوبی باشید: یا به کارمندانتان اهمیت می‌دهید یا نمی‌دهید. حد متوسطی وجود ندارد. اگر اهمیت می‌دهید، پس زمان و انرژی صرف کنید تا به کارمندانتان کمک کنید نسخه بهتری از خودشان شوند. این اولین ۵۰درصد از یک مربی خوب بودن است. ۵۰ درصد دیگر این است که بدانید شما یک تسهیل‌کننده هستید نه یک حل‌کننده مساله. سوالات مناسب بپرسید، فقط پاسخ ندهید.

 

۲- گروه را تقویت کنید و مدیریت ذره‌بینی نداشته باشید: قطعا هیچ‌کس دوست ندارد به‌صورت ذره‌بینی مدیریت شود. تحقیقی که توسط گرچن اسپرایتزر متخصص توانمندسازی انجام شد نشان می‌دهد کارمندانی که توانمند شده‌اند رضایت شغلی و تعهد سازمانی بالاتری دارند که در نتیجه خروج نیرو کاهش می‌یابد و باعث افزایش عملکرد و انگیزه می‌شود.

 

۳- یک محیط جامع ایجاد کنید و نشان دهید به موفقیت و کار خوب اهمیت می‌دهید: کامیابی فردی معمولا نتیجه یک تلاش جمعی است. افراد از اینکه عضوی از یک گروه برنده باشند لذت می‌برند. کارمندان نسبت به مدیرانی که به موفقیت آنها اهمیت می‌دهند واکنش‌های مثبت نشان می‌دهند.

 

۴- سازنده و نتیجه‌گرا باشید: بازدهی کارمندان را بسیار جدی بگیرید و ابزار مناسب برای بازدهی کارآمد آنها را در اختیارشان قرار دهید.

 

۵- ارتباط دهنده خوبی باشید، گوش کنید و اطلاعات را به اشتراک بگذارید: بزرگ‌ترین مشکل در ارتباطات این است که به راحتی شکل نمی‌گیرد، زیرا تلاشی از سوی گیرنده و فرستنده وجود ندارد. در ارتباطات بین کارمندان سرمایه‌گذاری کنید و برای گوش دادن وقت بگذارید.

 

۶- استراتژی مشخصی برای گروه داشته باشید:اگر ستاره شمالی نباشد، کارمندان کشتی را به صخره خواهند کوبید. کارمندان را مجاب به ساخت چشم‌انداز و استراتژی کنید، نه اینکه آن را به خوردشان دهید؛ اولی تعهد ایجاد می‌کند و دومی تبعیت.


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 1:41 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,
می پسندم نمی پسندم

برای شاد کردن همکارانتان تلاش کنید.

برای شاد کردن همکارانتان تلاش کنید.

 

 

وجود اطرافیان شاد در محیط کار باعث شادی شما می‌شود‌‌. هر چه شما به افراد شاد نزدیک‌تر باشید، درصد بالاتری از شادی و انرژی مثبت ناشی از آن، نصیبتان می‌شود و در نتیجه تداوم یافتن این محیط شاد و پرانرژی است که بهره‌وری هم به نحو چشمگیری افزایش می‌یابد‌‌.

 

اگر در اطراف ما افراد شاد حضور ندارند بکوشیم با تشویق دیگران به شاد بودن، بر شادی خودمان بیفزاییم‌‌.

 

تحقیقات علمی دانشمندان نشان داده هنگامی که در حال خنداندن و روحیه دادن به دیگران هستید، ماده‌ای به نام «ایندورفینز» وارد جریان خونتان می‌شود که از آن به‌عنوان «ماده شیمیایی که در ما احساس خوشی و سرزندگی پدید می‌آورد‌‌.» یاد می‌شود‌‌. پس خیلی خوب است که همگان بیشتر مشوق شادی باشند تا مصرف کننده وگیرنده شادی.

 

هزاران راه برای شادتر کردن دیگران وجود دارد:
تعریف و تمجید از آنها
ادن هدیه‌های کوچک و نه‌چندان گران‌قیمت
استان تعریف کردن
نجام کار گروهی
یشنهاد روش‌هایی برای مقابله با استرس
گوش فرا دادن به مشکلات دیگران.

 

این فهرست را می‌توان تا بی نهایت ادامه داد و این یک واقعیت است که هر چه برای شادتر کردن دیگران بیشتر تلاش کنید، ‌شادی بیشتری نصیب خودتان خواهد شد‌‌.

 

وقتی شما دیگران را به خندیدن و شاد شدن وادار می‌کنید، مثل این است که در کارش به او کمک می‌کنید و غیرمستقیم از او می‌خواهید از نگرانی و ناراحتی درباره کار و زندگی‌اش خودداری کند.
اگر چنین شود، احساس رضایت و شادکامی شما نیز چند برابر خواهد شد‌‌.

 


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 1:38 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,
می پسندم نمی پسندم

خطاهای شناختی

خطاهای شناختی

 

 

ذهن خوانی mind reading
فکر می کنید، بدون شواهد کافی می دانید که دیگران به چه چیزی فکر می کنند. مثل : ”جواب سلامم را نداد، پس حتما از دست من ناراحت است.

 

پیش گویی furtune telling
پیش بینی می کنید که حوادث آینده، بد از آب در می آیند یا این که خطرات زیادی شما را تهدید می کند. مثل : ”در امتحان شکست می خورم” یا ”کاری گیر من نخواهد آمد”.

 

فاجعه سازی catastrophizing
معتقدید هر چه اتفاق افتاده یا خواهد افتاد به شدت افتضاح، ناخوشایند و غیر قابل تحمل است. مثل : ”افتضاح می شود اگر در دانشگاه قبول نشوم”.

 

برچسب زدن labling
به خودتان یا دیگران، صفات کلی و منفی نسبت می دهید. مثل : ”من آدم بدبختی هستم” یا من آدم بی ارزشی هستم”.

 

نادیده گرفتن جنبه های مثبت discounting positives
مدعی هستید که کار های مثبت خودتان یا دیگران پیش پا افتاده و ناچیز هستند. مثل: ”این کار از عهده همه بر می آید” یا ”قبول شدن در کنکور که کار مهمی نیست”.

 

فیلتر منفی negative filter
تقریبا همیشه جنبه های منفی را می بینید و به جنبه های مثبت توجه نمی کنید. مثل: ”هیچ کس مرا دوست ندارد”.

 

تعمیم افراطی overgeneralizing
بر پایه یک حادثه، الگو های کلی منفی را استنباط می کنید. مثل: ”این اتفاق همیشه برای من اتفاق می افتد” یا ”در همه کار ها شکست می خورم”.

 

تفکر دوقطبی dichotomus thinking
به وقایع پیرامون و انسان های اطراف با دید همه یا هیچ نگاه می کنید. مثل : ”همه مرا طرد می کنند” یا همه وقتم تلف شد“.

 

باید اندیشی should
به جای این که حوادث را بر پایه چیزی که هستند ارزیابی کنید. بیشتر آن ها بر اساس چیزی که باید باشند، تفسیر می کنید. مثل : ”باید کارم را خوب انجام بدهم” یا ”باید در کنکور قبول شوم”.

 

شخصی سازی personalizing
علت بروز حوادث منفی را به خودتان نسبت می دهید و سهم دیگران را در بروز مشکل نادیده می گیرید. مثل : ”ازدواجم بهم خورد، چون من مقصر بودم”.

 

سرزنش گری blaming
دیگران را علت مشکلات و احساسات منفی خود می دانید و از طرفی مسئولیت تغییر رفتارتان را نیز فراموش می کنید. مثل : ”دیگران باعث عصبانیت من می شوند” یا ”والدینم باعث و بانی همه مشکلات من هستند”.

 

مقایسه های نا عادلانه unfair comparisons
حوادث را طبق معیار های ناعادلانه تفسیر می کنید. خودتان را با کسانی مقایسه می کنید که از شما برترند و به این نتیجه می رسید که آدم حقیری هستید. مثل : ”او خیلی موفق تر از من است” یا ”شاگرد اول کلاس در امتحان خیلی بهتر از من عمل کرد”.

 

تاسف گرایی regret orientation (کشکول ای کاش)
به جای این که در حال حاضر به کاری فکر کنید که از دستتان بر می آید، بیشتر به این مسئله می اندیشید که ای کاش در گذشته بهتر عمل می کردید. مثل : ”اگر تلاش کرده بودم ، شغل بهتری پیدا می کردم” یا ”ای کاش این حرف را نمی زدم”.

 

چی می شد اگر what if
دائم از خودتان سوال می کنید چی می شود اگر چنین اتفاقی بیفتد و با هیچ جوابی راضی نمی شوید . مثل : ”حرف شما درست است، اما چی می شود اگر مضطرب شوم؟” یا ”چی می شود اگر نفسم در سینه حبس شود؟”

 

استدلال هیجانی emotional reasoning
از احساسات خود برای تفسیر واقعیت استفاده می کنید. مثل : ”چون دلم شور میزند، پس اتفاق ناگواری می افتد."

 

نادیده انگاری شواهد متناقض ignoring counter evidences
شواهد یا استدلال های ناهمخوان با تفکر خود را ردرد می کنید. مثل : ” هیچ کس مرا دوست ندارد”. هر گونه شواهد متناقض را نادیده می گیرد و در نتیجه فکرتان همیشه تایید می شود.

 

قضاوت گرایی judgment focus
به جای این که خودتان، دیگران و حوادث پیرامون را بپذیرید و درک کنید، اغلب آن ها را در قالب ارزیابی های سیاه و سفید می نگرید. دائم خودتان و دیگران را طبق یکسری معیار های دلبخواهی، ارزیابی می کنید و متوجه می شوید که خودتان و دیگران پایین تر از آن حدی هستید که باید باشید. مثل : ”در دوران دانشگاه خوب عمل نکردم” یا ”اگر تنیس بازی کنم، از پس آن بر نمی آیم” یا ”سارا چقدر موفق است، ولی من اصلا موفق نیستم”.


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 1:35 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,,,
می پسندم نمی پسندم

مدیران بزرگ بر نقاط قوت کارکنان متمرکز می‌شوند

مدیران بزرگ بر نقاط قوت کارکنان متمرکز می‌شوند

 

 

یکی از توصیه‌های همیشگی و پرتکرار مدیران بزرگ در سراسر جهان این است: «بر نقاط قوت هر کدام از افرادتان متمرکز شوید و بکوشید نقاط ضعف آنها را مدیریت کنید»، البته این توصیه مدیران بزرگ و موفق به آن معنا نیست که سعی کنید نقاط ضعف آنها را برطرف ‌سازید، چرا که شما نباید به دنبال افراد کامل و بی‌نقص باشید، بلکه می‌توانید به آنها کمک کنید تا از استعدادهای خود نهایت بهره‌برداری را انجام دهند.

 

نکته نهفته در بطن این رویکرد کلیدی، این واقعیت است که هر فردی از سایر افراد متفاوت است و استعدادهای منحصر به فردی دارد و به گونه‌ای خاص رفتار می‌کند، در نتیجه باید با او به شیوه‌ای متفاوت رفتار شود.

 

متاسفانه بسیاری از مدیران امروزی فاقد چنین نگرش و رویکردی هستند و به‌طور کلی با تفاوت‌های فردی و وجود استعدادهای متفاوت در افراد گوناگون مشکل داشته و بیشتر به جامع‌نگری گرایش دارند. دوست دارند همه افراد را به یک چشم و یک شکل ببینند و مطلق‌گرا هستند. در حالی‌که مدیران بزرگ دقیقا عکس این نگرش را برای خود انتخاب می‌کنند و با کلی‌نگری و بی‌توجهی به تفاوت‌های فردی مخالفند، چرا که به درستی می‌دانند کلی‌نگری و همه را به یک شکل دیدن باعث پنهان ماندن حقیقت می‌شود.

 

آنها می‌دانند که هر فردی، صرف نظر از پست و مقامی که دارد، منحصر به فرد بوده و استعدادهای خاص خود را دارد و به‌طور کلی تفاوت‌های افراد بسیار بیشتر از مشابهت‌های آنهاست.
آری، آنها می‌دانند که هر کارمند یا کارگری مجموعه منحصر به فردی از استعدادها، انگیزه‌ها، مهارت‌ها و سبک‌های کاری است که او را از دیگران متمایز می‌سازد.

 

با آگاهی داشتن از همین تفاوت‌ها و منحصر به فرد بودن‌هاست که مدیران بزرگ می‌توانند بهترین بهره‌برداری را از پتانسیل‌های افرادشان ببرند. آنها به افرادشان هویتی مستقل از پست و شغل می‌دهند و علاوه بر توجه به آنچه افراد انجام می‌دهند (شغل و حرفه افراد)، به چگونگی انجام کارها توسط آنها (یعنی سبک کار کردن) نیز توجه دارند.

 

یکی از علامت‌های مدیران بزرگ در توانایی فوق‌العاده آنها در تشریح دقیق استعدادها و توانایی‌های منحصر به فرد هر کدام از افرادشان نهفته است. به همین دلیل هم هست که مدیران بزرگ می‌توانند به همه افرادشان کمک کنند تا به بهترین شکل ممکن، استعدادها را به عملکردهای درخشان تبدیل کنند.

 

به‌طور کلی برای مدیران بزرگ، یافتن نقاط قوت هر فرد و متمرکز شدن بر آن نقاط قوت، جزو اولویت‌های اصلی به شمار می‌آید و این موثرترین راه برای کمک به افراد جهت دستیابی به اهداف و تشویق آنها برای پذیرفتن مسوولیت کارهاست و تنها از این طریق است که مدیران می‌توانند به افرادشان احترام گذاشته و آنها را به سمت انجام کارهای بزرگ سوق دهند.

 

 

منبع: کتاب Great Managers Break The Rules


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 1:33 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,,,
می پسندم نمی پسندم

برنامه توسعه فردی - قدرت

برنامه توسعه فردی - قدرت

 

 

 دکتر بهزاد ابوالعلایی

 

قدرت، نیاز همه کسانی است که میخواهند ایده هایشان را پیش ببرند، دیگران را رهبری کنند، روی افکار و اعمال دیگران اثر بگذارند، از موانع و مخالفتها عبور کنند و در دنیای پر از رقابت کنونی، جلوتر از بقیه باشند.

 

همه ورزشکاران برنده، سیاستمداران موفق، مدیران اثربخش، کارآفرینان پیشرو، رهبران مؤثر و مربیان بزرگ، موفقیتشان را مدیون قدرت خود هستند.

 

قدرت گاهی ناشی از مالکیت و ثروت است و گاهی متکی به زور و خشونت و البته، گاهی ناشی از دانش و تخصص و هنر و شخصیت.

 

مدیران موفق کسانی هستند که مقدار کمی زور و مقدار اندکی پول را با مقادیر زیادی از تخصص و شایستگی و منش و ویژگی های مثبت شخصی و شخصیتی در اختیار دارند و آنها را هنرمندانه ترکیب کرده اند و در پیشبرد ایده ها و اجرای برنامه هایشان به کار میبرند.

 

اگر قدرت محدود به پول و زور بود، قدرتمندان هم محدود بودند، اما وقتی میتوان با کسب دانش و تخصص، محبوبیت و مقبولیت به دست آورد و قدرتمند شد، دیگر بهانه ای برای قدرتمند نبودن نداریم.

 

اگر میخواهیم ما را جدی بگیرند باید قدرتمند باشیم و اگر میخواهیم قدرتمند باشیم باید چیزهایی داشته باشیم که دیگران ندارند، اما به آن نیاز دارند. "هر چقدر دیگران به ما وابسته تر باشند، ما قدرتمندتریم"

 

برنامه توسعه فردی یعنی برنامه قدرتمند شدن؛ یعنی برنامه ای که ما را به دانش و مهارت و هنری مجهز کند که مورد نیاز امروز و فردای دیگران از جمله سازمانها باشد.

 

با طراحی و اجرای یک برنامه توسعه فردی خوب، هر روز قدرتمندتر شویم.


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 1:30 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,,,
می پسندم نمی پسندم

۷ کار ممنوع برای مدیران

۷ کار ممنوع برای مدیران

 

 

1-  قرار دادن کارهای غیرضروری در فهرست کارهای روزانه

آیا کار مشخصی وجود دارد که مدت‌هاست از انجام دادنش طفره می‌روید؟ اومار پرچینگ، بنیانگذار شرکت Any.do اینطور استدلال می‌کند که شاید اصلا دلیلی برای انجام آن کار نداشته باشید: «زمانی که می‌بینید دارید به طور مداوم کاری را به تعویق می‌اندازید، باید از خودتان بپرسید که آیا اصلا انجام دادن آن کار برایتان ضروری است یا خیر. افراد واقعا موفق می‌دانند چطور باید روی اولویت‌های خود متمرکز شوند، پس خیلی راحت می‌توانند کارهایی را که خیلی اهمیت ندارند یا به حیطه کاری‌شان مرتبط نیستند حذف کنند.

 

2- برنامه‌ریزی قرارهای ملاقات

دیگر نیازی نیست با تقویم کلنجار بروید تا روز و ساعت مناسبی را برای جلسات و قرارهای ملاقات بعدی‌تان پیدا کنید. این کار را به مسئول دفترتان واگذار کنید. از جمله دیگر کارهایی که باید به مسئول دفتر، بخش مالی یا بخش فروش و بازاریابی شرکت خود واگذار کنید، می‌توان به کتابداری، مرتب کردن مدارک و پوشه‌ها، پرداخت حقوق کارمندان و پیگیری پیشنهادهای فروش اشاره کرد.

 

3- شرکت کردن در جلسات بی‌فایده و غیرضروری

همچنین قبل از اینکه جلسه‌ای را ترتیب دهید یا در آن شرکت کنید، از خودتان بپرسید که آیا واقعا این جلسه ضروری است یا حالت تشریفاتی دارد. به زمان خود و دیگران احترام بگذارید و این‌گونه جلسات غیرضروری و اغلب بی‌فایده را در فهرست کارهایی قرار دهید که نباید انجامش دهید.

 

4-  اختصاص ندادن وقت کافی به تیم کاریتان

به سادگی ممکن است آنقدر در سمت مدیریت غرق کار شوید که فراموش کنید برای تیمتان وقت بگذارید. شما پروژه‌هایی دارید که باید انجام شوند، اما باید به کارمندان خود نیز برسید. اگر شما برایشان وقت نگذارید، آن‌ها چطور بدانند که باید چه کاری انجام دهند و در صورت بروز مشکل،‌ چطور آن را رفع‌ورجوع کنند؟

 

در برنامه کاریتان زمانی را صرفا به امور کارمندانتان اختصاص دهید و سعی کنید به شکل فعالی به حرف‌هایشان گوش دهید. هوش احساسی خود را افزیش دهید تا بتوانید نسبت به اعضای تیم و نیازهایشان آگاهی بیشتری به دست آورید. بازه زمانی‌ای را در طول روز مشخص و به کارمندان خود اعلام کنید که می‌توانند در آن بازه زمانی به شما مراجعه کرده و حرفشان را بزنند.

 

5-  رفتار بیش از حد دوستانه نداشته باشید

بیشتر ما دوست داریم فردی با رفتار دوستانه و مهربان به نظر برسیم. بالاخره مردم با روسای مهربان و خوش‌رفتار بهتر کار می‌کنند. با این حال گاهی باید تصمیمات دشواری در مورد با برخی از افراد تیمتان بگیرید: چرا که عده‌ای به محض دیدن رفتار خوش شما وسوسه می‌شوند که تا حد امکان از زیر کار در بروند.

البته این بدین معنا نیست که با کارمندان خود گرم نگیرید و خوش‌اخلاق نباشید. اما باید تعادل را سرلوحه خود قرار داده و بین رفتار رئیس‌مابانه و دوستانه تعادل برقرار کنید.

 

6- ضعف در تعیین هدف

وقتی که کارمندانتان اهداف مشخصی نداشته باشند، وقت کاریشان را هدر خواهند داد. اگر آن‌ها دلیل و هدفی برای کار نداشته باشند، نمی‌توانند بازدهی بالایی از خود نشان دهند. همچنین ممکن است این ناکارآمدی در تعیین اولویت‌ها نیز رخ دهند و پروژه‌ها به ترتیب نادرستی آماده شوند.

باید یاد بگیرید که برای تیم کاریتان اهداف هوشمندانه تعیین کنید. با استفاده از جدول و نمودار سعی کنید مسیر کاری را به درستی شرح داده و به درستی اهداف تیم را با ماموریت شرکت همسو کنید.

 

7- استخدام عجولانه

وقتی حجم کاریتان به شدت افزایش پیدا می‌کند، بدیهی است که به فکر افزایش نیروی کار باشید، اما پر کردن عجولانه جایگاه‌های شغلی خالی نیز اشتباهی فاجعه‌بار خواهد بود.

استخدام عجولانه می‌تواند به استخدام افراد نادرستی برای شرکت بینجامد. آن‌ها به دلیل ناکارآمدی و نداشتن صلاحیت کافی باعث ایجاد وقفه و کاهش سرعت انجام کارها می‌شوند. همچنین وقت با ارزش و منابعی که صرف آموزش آن‌ها می‌کنید نیز به هدر خواهد رفت. کارمند نامناسب تاثیر بدی نیز بر دیگر کارمندان خواهد گذاشت.


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 1:27 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,
می پسندم نمی پسندم

کنترل خشم !

کنترل خشم !

 

 

سال‌ها پیش یکی از مدیران ارشد یک شرکت نفتی تصمیم اشتباهی گرفت و به همین سبب بالغ بر دو میلیون دلار خسارت بر آن شرکت وارد شد. جان دی راکفلر مدیرعامل وقت شرکت بود.

 

روزی که خبر خسارت در شرکت پیچید بیشتر مدیران شرکت به بهانه‌های مختلف می‌کوشیدند تا از مدیرعامل دوری کنند تا مورد خشم و غضب او واقع نشوند.


تنها کسی که آن روز جرأت کرد به دیدار مدیرعامل برود شخصی به نام ادوارد تی‌بدفورد بود. او یکی از شرکای شرکت بود و خوب می‌دانست که باید خود را برای شنیدن سخنرانی طولانی علیه مدیری که مرتکب اشتباه شده بود آماده کند.

 

زمانی که بدفورد وارد دفتر کار راکفلر شد، سر امپراتور شرکت عظیم نفتی روی میز کارش خم شده و روی کاغذی سخت مشغول نوشتن بود. بدفورد ساکت و آرام بدون اینکه مزاحم کار او شود ایستاد.


راکفلر پس از چند دقیقه سرش را بلند کرد و به آرامی گفت: آه بدفورد تویی؛ به گمانم خبر خسارت وارد شده به شرکت را شنیده‌ای.
بدفورد بلافاصله خبر خسارت راتایید کرد.


راکفلر گفت: چند روز است که روی مساله فکر می‌کنم و قبل از این‌که مدیر مربوطه را برای بازخواست بخواهیم، داشتم موارد مهمی را یادداشت می‌کردم.

 

بدفورد بعدها اینطور تعریف کرد: بالای کاغذ نوشته شده بود نقاط قوت آقای . . .
سپس فهرست طولانی از فضایل مدیر که شامل شرح‌حال مختصری از کمک‌های او به شرکت، تصمیمات درست در موارد مختلف، تصمیم‌هایی که مبالغی بیش از خسارت اخیر که عاید شرکت کرده بود را روی کاغذ نوشته بود.

 

بدفورد می‌گوید من هرگز این درس را فراموش نمی‌کنم؛ در سال‌های بعد هر وقت که درصدد برخورد و تنبیه کسی بودم قبل از هر چیز خودم را وادار می‌کردم پشت میزی بنشینم و با تعمق فهرستی طولانی از نقاط قوت همان شخص تهیه کنم و تنها پس از تهیه‌ی یک چنین فهرستی متوجه می‌شدم که قادرم مساله را از بُعد واقعی آن مورد بررسی قرار دهم و این امر باعث شد تا از پُرهزینه‌ترین اشتباهاتی که هر مدیر امکان مرتکب شدن به آن را دارد و آن چیزی جز خشم و عصبانیت نیست دور باشم؛ من به هر کسی که با مردم سر و کار دارد توصیه می‌کنم که از این روش استفاده کند.

 

اگر در رابطه با دوست، همکار یا همسر خویش، کارتان به جر و بحث یا حتی دعوا کشید، لطفاً قبل از یادآوری خصوصیات منفی و کنارگذاشتن کامل شخص، درباره‌ی ویژگی‌های مثبت و کارهای خوبی که برایتان انجام داده است هم فکر کنید. آدمی خطا می‌کند، اما اگر کل رفتار و اعمالش را روی ترازو قرار دهید، ممکن است قسمت مثبت آن سنگینی کند.


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 1:25 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,,
می پسندم نمی پسندم

بایدها و نبایدهای مدیران تازه‌کار

بایدها و نبایدهای مدیران تازه‌کار

 

 

مدیریت کردن برای اغلب مدیران تازه‌کاری که مدت زیادی از مدیر شدن‌شان نمی‌گذرد فرآیندی مملو از آزمون و خطاست، بطوریکه افراد، تازه پس از گذشت چند سال از دوران مدیریت شان، می‌آموزند چه کارهایی را باید انجام داد و از چه کارهایی باید خودداری کرد.

 

آنچه در ادامه خواهد آمد مجموعه‌ای از باید‌ها و نبایدهایی است که با جمع‌بندی اصول و پیشنهادهای مشترک برآمده از بررسیهای کارشناسی در این زمینه شکل گرفته است.

 

 باید اول: به‌طور پیوسته با کارکنان ارتباط داشته باشید.
در مورد توقعاتتان از آنها و نقاط قوت و ضعف‌شان با آنها سخن بگویید. اینکار می‌تواند به اعتمادسازی بین شما و کارکنانتان کمک شایانی کند.

 

 باید دوم: تفویض اختیار کنید
مدیران تازه‌کار به شدت محافظه‌کار هستند و دوست دارند تمام تصمیمات را خودشان بگیرند. مدیر نباید خود را درگیر مسائل جزئی و پیش پا افتاده کند. در صورتی که کارمندانتان خودشان تصمیمی را بگیرند، به بهترین شکل ممکن و با بیشترین تعهدپذیری آن را به مرحله اجرا درمی‌آورند.

 

 باید سوم: خودتان و افرادتان را مسوولیت‌پذیر نگه دارید
حتما مسوولیت‌پذیری را به یکی از ارکان اصلی فرهنگ سازمانی‌تان تبدیل کنید و از پذیرش اشتباهاتتان در برابر زیردستان نهراسید.

 

 باید چهارم: تیم‌سازی کنید و به پیشرفت اعضای تیم کمک کنید
حتما به کارکنانتان نشان دهید که به پیشرفت آنها علاقه‌مند هستید و فقط به فکر منافع خود نیستید.

 

 باید پنجم: یک مربی یا مشاور برای خود بگیرید
هر چقدر هم در دوران دانشجویی یا کارمندی توانسته باشید اطلاعات فراوانی در زمینه مدیریت کسب کنید باز هم به یک یا چند راهنما و مشاور نیاز خواهید داشت تا به شما در مسیر دشوار مدیریت کمک کنند.

 

نباید اول: خود را درگیر مدیریت خرد و پرداختن به جزئیات نکنید
یکی از مهم‌ترین عوامل منفور شدن مدیران نزد کارمندان، دخالت‌های بیش از حد و بی‌مورد مدیران در تمام امور است. کارمندان و کارگران به‌ویژه آنهایی که باسابقه و باتجربه‌تر از بقیه هستند، به شدت نیازمند آزادی عمل هستند.

 

 نباید دوم: با همه افرادتان به یک شکل رفتار نکنید
اگر چه اصل بر این است که مدیر همه کارکنانش را به یک چشم ببیند و با آنها عادلانه رفتار کند، اما این به آن معنا نیست که باید از یک الگوی رفتاری برای برخورد با تمام کارکنان استفاده کرد.

 

 نباید سوم: به هیچ عنوان در اجرای تصمیمی که گرفته‌اید تزلزل نشان ندهید
بدترین چیز برای یک مدیر این است از تصمیمی که گرفته عقب‌نشینی کند. در این حالت اعتماد کارکنان نسبت به چنین مدیری کاملا سلب شده و بعدها نیز کارکنان به دستورات و تصمیمات چنین مدیر متزلزلی گردن نمی‌گذارند.

 

 نباید چهارم: این‌طور وانمود نکنید که همه چیز را می‌دانید
ارتکاب این اشتباه مهلک می‌تواند هر مدیری را از پا درآورد، زیرا دیر یا زود مشخص می‌شود چیزهای بسیاری وجود دارد که مدیر از آنها آگاهی ندارد و این یعنی دروغگو از آب درآمدن مدیر. این ادعای گزاف از سوی مدیر موجب می‌شود کارکنان دیگر نیازی نبینند که مدیر را در جریان واقعیت‌ها قرار دهند، چراکه فکر می‌کنند او از آنها مطلع است.

 


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 1:20 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,,,
می پسندم نمی پسندم

اجازه بدهیم کارکنان حرف بزنند!

اجازه بدهیم کارکنان حرف بزنند!

 

 

کارکنان حرف های زیادی برای گفتن دارند اما نمی گویند. حرف زدنِ رو به بالا(up ward voice) موضوعی مهم در فرهنگ سازمانی است.
بعضی مدیران ، سکوت کارکنان را بیشتر از صدای آنها دوست دارند. وقتی کارکنان با ما صحبت نمی کنند به این معنی است که امید و تمایل خود را برای تغییر دادن شرایط و بهبود بخشیدن به اوضاع از دست داده اند.

 

صحبت کردن در مورد سازمان و مسائل آن، پیشنهاد دادن برای حل و فصل مسائل سازمان، سوال کردن در مورد آینده سازمان و نگران بودن در مورد سرنوشت سازمان یکی از نشانه های دلبستگی کارکنان به کار و سازمان است.

 

 

دو عامل مهم است که روی تصمیم کارکنان برای انتخاب بین صحبت کردن یا سکوت کردن موثر است:

 

1-  آیا گفتن من منجر به نتیجه مطلوب می شود؟ آیا احتمال پذیرش آنچه می گویم وجود دارد؟

2-  آیا گفتن من خطری برایم ایجاد نمی کند؟ آیا رئیسم با شنیدن آنچه می گویم خشمگین نمی شود؟

 

علاوه بر این دو عامل اصلی عوامل زیر هم اثرگذار هستند:

 

برون گرائی، وظیفه شناسی ومسئولیت پذیری کارمند،
رضایت شغلی کارمند وحمایت های سازمانی از او،
وجود یا عدم وجود احساساتی مثل خشم، یاس، صمیمیت، امنیت و ...
مافوقی که تحول گرا و اخلاق مدار است و فکر باز و پذیرا دارد.
فضای سالم گفت و گو در سازمان و وجود فرصت های رسمی و غیر رسمی مناسب برای گفت و گو

 

فضا را سالم کنیم. ترس را از فضای سازمان دور کنیم. از صحبتهای کارکنان حتی وقتی کمی تلخ است استقبال کنیم و از سکوت آنها که نشانه قطع امید آنهاست بترسیم!

 

 

دکتر بهزاد ابوالعلائی


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 1:18 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,,
می پسندم نمی پسندم

قابليت چيست؟(CAPABILITY)

قابليت چيست؟(CAPABILITY)

 

 

تا به حال تلاش کرده اید که مانند یک شعبده باز حرفه ای یک سکه کوچک را در دستان خود غیب کنید؟ اکثر ما می دانیم که سکه ای که شعبده باز ها آن را غیب می کنند در حقیقت غیب نمی شود و فقط با حرکاتی سریع و ماهرانه به درون آستین شعبده باز می روداما آن‌ها توانمندی هایی دارند که قادرشان می سازد تا با همین منابع، نمایشی سرگرم کننده اجرا کنند و توجه تماشاگران را به خود جلب کنند. کاری که اگر شعبده باز و یا تردست نباشیم، قابلیت آن را نداریم.

 

این مثال را در فضای سازمان ها نیز می توان مطرح نمود. برای مثال سازمان های متعددی در سراسر دنیا متخصصان توانمند در اختیار دارند اما تنها تعداد محدودی از این سازمان ها می توانند در حوزه ارایه محصولات جدید همانند اپل عمل کنند.

 

کلمه قابلیت لغتی لاتین به معنای «شایسته» است.در تعریفی قابلیت یک ویژگی فردی است و ترکیبی قابل مشاهده از دانش، مهارت ها و توانایی هایی است که به عملکرد فردی و سازمانی کمک می کند و می تواند بین کارکنان برتر و معمولی تمایز قائل شود. در حین اینکه قابلیت می تواند بعنوان مجموعه ای از الگوهای رفتاری توصیف شود و وضعیتی را بوجود می آورد تا وظایف با نتایج مطلوب و دلخواه اجراء شوند

 

برخی نیز قابلیت ها را به یک کوه یخ تشبیه می کنند و معتقد اند که بیشتر سازمان ها بر قابلیت های فنی تأکید دارند، یعنی قابلیت هایی که مشهود هستند و براحتی ارزیابی می شوند. اما تجربه نشان می دهد قابلیت هایی که زیر آب هستند(نامشهود)، کارکنان متوسط و کارکنان برتر را از هم متمایز می کند. این بدان معناست که قابلیت های فنی (مهارت ها، دانش) می توانند آموزش داده شوند، در حالی که بهسازی و آموزش قابلیت های رفتاری بسیار مشکل می باشد.

 

از طرفی، دوره عمر قابلیت مجموعه ای از چهار مرحله کلی است که منجر به پیشرفت و بهسازی مداوم قابلیت های فردی و سازمانی می شود.

 

این چهار مرحله عبارتند از: نگاشت قابلیت ؛ تشخیص قابلیت ؛ بهسازی قابلیت و پایش قابلیت .

 

نگاشت قابلیت اشاره به مرور کلی تمام قابلیت های ضروری سازمان دارد، به این منظور که اهداف سازمان کسب شود، و از طریق برنامه سازمانی است که الزامات پروژه ها، نیازهای گروهی و الزامات نقش شغل تعریف می شود. سطح شایستگی مورد نیاز برای هر تصویر شغلی در این مرحله بخوبی تعریف می شود.

 

دومین مرحله تشخیص قابلیت است، به این معنا که نمونه ای از وضعیت موجود قابلیت ها و سطح شایستگی که هر فرد داراست مشخص می گردد.

 

بهسازی قابلیت سومین مرحله است و با زمان بندی فعالیت ها ارتباط دارد. بر طبق دو مرحله قبل و تجزیه و تحلیل شکاف مهارت ها، تعداد و سطح شایستگی قابلیت هایی که کارکنان باید دارا باشند، افزایش می یابد.

 

آخرین مرحله پایش قابلیت ها است، یعنی بررسی مداوم نتایج کسب شده بواسطه مرحله بهسازی قابلیت ها

 

 

طبق نظر راون و استفنسون ، افراد در هر سازمان باید قابلیت های عمومی زیر را داشته باشند:

 


 معنای قابلیت: درک فرهنگ سازمان و عمل به آن؛

 

 ارتباط قابلیت: ایجاد و حفظ ارتباط با سهامداران سازمان؛

 

یادگیری قابلیت: شناسایی راه حل هایی برای وظایف و انعکاس تجربیات تا حدی که آنچه آموخته می شود وظیفه بعدی را بهبود بخشد؛
تغییر قابلیت: عمل به روش های جدید وقتی وظیفه یا موقعیت مورد نیاز باشد.

 

 بویاتزیز نیز قابلیت های مدیریت را به دو گروه تقسیم می کند:
قابلیت های برتر که شامل این موارد است: کارایی مداریی، بهره وری، مفهوم سازی، اعتماد بنفس، استفاده از قدرت اجتماعی و واقع بینی ادراکی؛
قابلیت های آستانه ای که این موارد را در بر دارد: تفکر منطقی، خودارزیابی دقیق، مثبت اندیشی، خودکنترلی، مقاوم و انطباق پذیر، و دارای دانش تخصصی


سطوح قابلیت ها

بسیاری از متخصصان بر این اعتقادند سطوح قابلیت ها برای اجرای یک ارزیابی معنی دار می تواند به چهار سطح تفکیک شود:


 قابلیت عملی : توانایی برای انجام مجموعه ای از وظایف؛


 قابلیت بنیادی : درک اینکه چگونه و چرا وظایف انجام می شوند؛


 قابلیت واکنشی : توانایی ادغام فعالیت ها با درک فعالیت بگونه ای که یادگیری صورت گیرد و تغییرات در زمان لازم انجام پذیرد؛


 قابلیت کاربردی : توانایی انجام مجموعه ای از وظایف همراه با درک و واکنش لازم.برای بسیاری از سازمان ها تجاری این اصطلاحات بسیار رسمی هستند.


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 1:15 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,,
می پسندم نمی پسندم

رهبران غایب

رهبران غایب

 

 

تحقیقات نشان می‌دهد که رهبری غایب، شایع‌ترین شکل رهبری ناشایسته و بی‌کفایت است.

 

رهبران غایب، افرادی هستند که نقش رهبری را به عهده‌ دارند اما به لحاظ روان‌شناختی، از این مسئله غافل‌اند. آن‌ها از اینکه به مقام مدیریت ارتقاء یافته‌اند خوشحالند و از مزایای آن لذت می‌برند، اما همکاری هدفمندی با تیم خود ندارند. رهبران غایب مصداق مفهوم «درآمد ناشی از اجاره» در علم اقتصاد هستند: آن‌ها بدون اینکه ارزشی به یک سازمان اضافه کنند، از مزایا و ارزش آن سازمان بهره‌مند می‌شوند. به‌بیان‌دیگر، سبک مدیریتی آن‌ها زیرمجموعه‌ای از سبک «عدم دخالت» محسوب می‌شود؛ ولی دستاورد آن ویرانی است.

 

کار کردن برای رئیسی که به شما اجازه می‌دهد آن‌طور که خوشحال‌ترید عمل کنید، شاید ایده‌آل به نظر برسد. مخصوصاً اگر پیش‌ازاین همکاری با یک رئیس آزاردهنده را تجربه کرده باشید. بااین‌حال یک نظرسنجی سالیانه از بین هزار کارمند نشان می‌داد هشت مورد از ۹ شکایتی از مدیران وجود داشت، در مورد رهبران غایب بود. درواقع کارمندان نگران کارهایی بودند که رهبر تیم انجام نمی‌داد. واضح است که از دید کارمندان، رهبری غایب یک معضل جدی به شمار می‌رود و حتی از سایر گروه‌های رهبران بی‌کفایت نیز نامطلوب‌تر است.

 

در این بین موضوع مهمتر این است که اغلب سازمان‌ها با رهبری غایب برخورد شدیدی نمی‌کنند، زیرا هم‌زمان با رهبران دیگری روبرو هستند که بدرفتاری‌های آشکاری را از خود بروز می‌دهند. ازآنجاکه رهبران غایب، برخلاف قوانین عمل نمی‌کنند، تشخیص تأثیرات منفی آن‌ها بر سازمان به‌راحتی قابل‌ تشخیص نیست و حتی زمانی که تشخیص داده می‌شود، به‌عنوان موضوعی کم‌اهمیت مطرح می‌شود. به‌این‌ترتیب رهبران غایب، قاتلان مخفی سازمان هستند.

 

اگر سازمان شما از معدود شرکت‌هایی است که از روش‌های ارزیابی و ارتقاأ مؤثر کارکنان استفاده می‌کند، ممکن است بتوانید رهبران سازنده و مخرب را شناسایی کنید. حتی اگر شرکت شما در شناخت استعدادها عالی عمل نمی‌کند، بازهم برخی از نتایج قابل پیش‌بینی سازمانی نشانگر حضور این رهبران در محیط کار است. رهبر سازنده تعامل و بهره‌وری تیم را بالا می‌برد؛ درحالی‌که رهبر مخرب، باعث کاهش تعامل و بهره‌وری تیم می‌شود. بااین‌حال به‌احتمال‌ زیاد شرکت شما از وجود رهبران غایب بی‌خبر است، زیرا رفتار آن‌ها زیاد جلب‌ توجه نمی‌کند و تأثیرات منفی آن‌ها، به‌آرامی و پنهانی به سازمان آسیب می‌رساند.

 


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 1:13 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,,,,
می پسندم نمی پسندم

۸ راه برای بردن آبرویتان در محل کار

۸ راه برای بردن آبرویتان در محل کار

 

 

این کارها شهرت شما را در محیط کاری تان تخریب می کنند, از این رفتارها دوری کنید:

 

۱– قبول کردن یک پیشنهاد کاری و سپس انصراف از آن

بعضی از افراد پس از این که به یک پیشنهاد کاری بله گفتند هم چنان به گشتن و مصاحبه دادن ادامه می‌هند تا شاید کار بهتری پیدا کنند. آن‌ها با این کار هزینه‌ی گزافی پرداخت می‌کنند زیرا به عنوان فردی شناخته می‌شوند که حرفشان حرف نیست و به سرعت جا می‌زنند. و اصولاً خیلی از افراد در بیش از یک شرکت از شرکت‌هایی که شما در آن‌ها به دنبال کار هستید حضور دارند. تصور کنید شما شدیداً به دنیال کاری هستید و یکی از افراد تصمیم‌گیرنده، همان فردی است که که قبلاً برای شرکتی که از آن انصراف داده‌اید کار می کرده است. شما واقعاً دوست ندارید چنین جمله‌ای را هنگام مصاحبه بشنوید: «جین در شرکت ما استخدام شد ولی درست قبل از شروع کار کنار کشید.»

 

۲– بدتر از آن، شروع یک کار و ترک آن به خاطر یک کار دیگر پس از مدتی کوتاه

این که کارتان بسیار نامناسب باشد و یا آنی نباشد که در زمان استخدام به شما گفته شده موضوع دیگری است. اما شروع یک کار و سپس ترک فوری آن فقط به خاطر یک کار بهتر، همان بلایی را سرتان می‌آورد که در بالا اشاره کردیم. اما این حتی از ان هم بدتر است زیرا آن شرکت برای آموزش و معرفی شما به مشتریان و غیره، سرمایه‌گزاری مالی و زمانی کرده است.

 

۳– عصبانی شدن در محل کار

سرخورده شدن گاه به گاه در کار امری عادی است اما اگر صدایتان را بالا ببرید، درها را به هم بکوبید و بر سر دیگران فریاد بزنید، پایتان را از گلیمتان فراتر گذاشته‌اید. کافی است تنها یک‌بار چنین اتفاقی بیافتاد تا شما به عنوان یک فرد عصبانی شهرت پیدا کنید که هیچ‌کس حاضر نیست با او کار کند. و زدودن این شهرت بد، کار بسیار دشواری است.

 

۴– دروغ

چه برای پنهان کردن اشتباهتان دروغ بگویید، چه به امید درآمد بهتر درباره‌ی درآمد قبلی‌تان اغراق کنید، در هر صورت اگر دروغتان آشکار شود، شهرتتان نزد هر کسی که از این موضوع مطلع شود قطعاً به گل خواهد نشست. اعتماد به گفته‌های دیگران در محل کار از اصول است و زمانی که شما نشان دهید که قابل اعتماد نیستید، برقراری رابطه‌های کاری برایتان بسیار دشوار خواهد شد.

 

۵– خلف وعده
وقتی شما بر سر حرفتان باشید و به وعده‌هایتان عمل کنید، نزد دیگران دارای اعتبار می‌شوید. اگر بگویید فلان گزارش را تا دوشنبه ارسال خواهید کرد یا در مورد حساب جدیدتان جلسه‌ای ترتیب خواهید داد اما آن‌ها را فراموش کنید، اعتبارتان را زیر سوال برده‌اید و به عنوان فردی غیرقابل اطمینان و متزلزل شهره خواهید شد.

 

۶– توصیه کردن فردی برای شغلی که مناسب او نیست

وقتی فردی را برای کاری توصیه می‌کنید به این معنی است که ضمانت او را می‌کنید، کار او مورد قبول شما است و خودتان حاضرید با او همکار شوید. اما اگر آن فرد واقعاً چنین نباشد، چیزی شبیه به این جمله را پشت سرتان خواهند گفت: «او فکر می‌کرد کار جو خوب است ولی جو افتضاح و غیرقابل تحمل است.» به هر حال برداشت شما از کار یک فرد، استانداردها و قضاوت شغلی خودتان را هم نشان می‌دهد.

 

۷– ترک شغل بدون اطلاع
تنها در صورتی که یک دلیل خیلی، خیلی خوب داشته باشید، ترک کار بدون اطلاع قبلی یعنی خراب کردن پل‌های پشت سر با رئیس (و حتی همکارانتان). فاتحه‌ی نامه‌ی رضایت کاری را نیز بخوانید. خوشتان بیاید یا نه، عرف این است که خروجتان را از ۲ هفته قبل اطلاع دهید.

 

۸– ارسال ایمیل خصومت‌آمیز پس از یک اتفاق ناگوار

به ایمیل کسی در عصبانیت پاسخ داده‌اید؟ از قانون جدید شرکت ناراضی هستید؟ یا پاسخ نامناسبی به ایمیل مردودی در مصاحبه‌ی کاری ارسال کرده‌اید؟ در هر صورت ادامه‌ی کار با این اتفاق کار بسیار سختی است. شما شهرت فردی را پیدا می‌کنید که نمی‌تواند پاسخ آرام و حرفه‌ای به مشکلات بدهد و بیشتر افراد از شما دور خواهند شد.


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 1:10 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,,
می پسندم نمی پسندم

هفت توصیه مدیریتی برتر

هفت توصیه مدیریتی برتر

 


نویسنده: اریک بارکر

 

 توصیه اول: به لیست کارهای روزمره خود کاملا پایبند باشید
بزرگ‌ترین خطاها از کوچک‌ترین غفلت‌ها آغاز می‌شود و به همین دلیل هم هست که سرمنشا تمام بی نظمی‌ها و اشتباهات در تیم‌های کاری از بی توجهی اعضای تیم و در راس آنها رهبر تیم نسبت به کارها و فعالیت‌هایی آغاز می‌شود که از قبل برنامه‌ریزی شده‌اند و ما از آنها با عنوان لیست کارهای روزمره یاد می‌کنیم.

 

 توصیه دوم: نگرانی و تردید را متوقف کنید
آنچه به شدت از قابلیت‌ها و پتانسیل‌های یک مدیر می‌کاهد، وجود حس تردید و بدبینی او نسبت به دیگران و مهم‌تر از آن در مورد آینده است. بنابراین همیشه به همان چیزی فکر کنید که دوست دارید اتفاق بیفتد. نگرانی و تردید یک مدیر مانند سم مهلکی است که به تمام کارکنان سرایت می‌کند و آنها را از کار موثر باز می‌دارد.

 

توصیه سوم: ارزش‌ها را بر کمیت‌ها مقدم بدارید

تحقیقات نشان داده انجام همزمان چندین پروژه و فعالیت به نتایج درخشان و مطلوبی منتهی نخواهد شد و کیفیت نهایی کارها را به شدت تنزل می‌بخشد. البته این به آن معنا نیست که حتما خود را صرفا به انجام یک فعالیت یا اجرای یک پروژه محدود کنید، چراکه این کار باعث کند شدن سرعت پیشرفت امور می‌شود. بهترین راهبرد در این میان عبارت است از تمرکز بر اولویت‌های موثر و کلیدی و انجام دادن همزمان دو یا سه پروژه‌ای که شما را تا حد زیادی به هدف نهایی‌تان نزدیک‌تر می‌کنند.

 

توصیه چهارم: با خودتان جلسات منظمی برگزار کنید!

یکی از بهترین و در عین حال عجیب‌ترین عادات مدیران و رهبران بزرگ این است که با خود جلسات منظمی برگزار می‌کنند و به اصطلاح «با خود خلوت می‌کنند». بنابراین توصیه می‌شود تمام مدیران حداقل هفته‌ای یک بار با خود جلسه بگذارند و در جریان این جلسات هم عملکرد پیشین و نقاط قوت و ضعف شان را بررسی کنند و هم برای انجام پروژه‌های آتی برنامه‌ریزی کنند.

 

توصیه پنجم: به هیچ عنوان در برابر تغییر دادن خود مقاومت نکنید
یکی از بدترین رفتارهایی که از یک مدیر یا رهبر ممکن است سر بزند مقاومت و خیره‌سری او در برابر تغییر دادن خود است. تغییر مثبت و سازنده برای هر فرد و سازمانی واجب است. کافی است نگاهی به اطراف خود بیندازید و ببینید که همکاران و اطرافیان شما چگونه با تغییر دادن خود به موفقیت‌های فردی و سازمانی بزرگی دست پیدا کرده‌اند، پس شما هم می‌توانید با تغییر دادن خود و محیط اطرافتان به موفقیت دست یابید.

 

توصیه ششم: خودتان را اخراج کنید!

شوک‌های مدیریتی و نهیب زدن از بالا برای کارکنان اثر معجزه‌آسایی دارد، چه رسد به خود مدیران. بنابراین اگر می‌خواهید از دستاوردها و موفقیت‌های قبلی خود مغرور نشوید یا دچار روزمرگی و سستی در کار نشوید، حتما به خودتان نهیب بزنید.

 

توصیه هفتم: مدیر تک بعدی نباشید
بعضی از مدیران صرفا مدیرانی کاریزماتیک و پرنفوذ هستند، اما فاقد کارآیی و بهره‌وری کافی در کار هستند، درحالی‌که برخی دیگر از مدیران پربازده و مولد از فقدان قدرت تحلیل یا نفوذ بر افرادشان رنج می‌برند. در دنیای پرتکاپو و مملو از رقابت امروز لازم است مدیران و رهبران از کلیه توانمندی‌ها و پیش نیازهای مدیریتی برخوردار باشند و اگر چنین نیستند در راستای به دست آوردن آنها گام بردارند.


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 1:7 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,,
می پسندم نمی پسندم

چگونه تعارض‌های محل کار را به فرصت تبدیل کنیم؟

چگونه تعارض‌های محل کار را به فرصت تبدیل کنیم؟

 

 

بسیاری از تغییرات مهم جهان درنتیجه‌ی تعارض‌های بزرگ به‌وجود آمده‌اند و این موضوع درباره‌ی شرکت‌ها و محصولاتشان نیز صدق می‌کند. تعارض بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی و روابط طولانی‌مدت است. فرقی نمی‌کند رابطه‌ی دوستی باشد یا ازدواج یا حتی همکاری در کسب‌وکار، وقتی گروهی از افراد با پیش‌زمینه و فرهنگ و ارزش‌های متفاوت را کنار هم جمع می‌کنید، خواه‌ناخواه تعارض اتفاق می‌افتد؛ به‌ویژه زمانی‌که از آن‌ها بخواهید برای رسیدن به اهدافی مشترک با یکدیگر همکاری کنند، احتمال ایجاد تعارض بیشتر می‌شود. با‌این‌حال، تعارض همیشه هم بد نیست و درواقع، می‌تواند عامل اصلی ایجاد تغییرات مثبت باشد. بسیاری از بهترین و الهام‌بخش‌ترین تغییرات جهان درنتیجه‌ی تعارض‌های بزرگ به‌وجود آمده‌اند و این موضوع درباره‌ی شرکت‌ها و محصولاتشان نیز صدق می‌کند.

 

فقط کافی است سازمان‌ها یاد بگیرند این تعارض‌ها را مدیریت کنند و در جایگاه درست قرار دهند. اگر نتوانید تعارض‌ها را به‌خوبی مدیریت کنید، ممکن است فاجعه به‌بار بیاورند؛ اما اگر بتوانید این کار را بکنید، تعارض‌ها به نوآوری و بهره‌وری تبدیل می‌شوند. پس اگر در شرکت شما هم بین اعضا مشکلاتی وجود دارد، چه بین همکاران و چه بین تیم‌ها، با خواندن مطالب زیر می‌توانید این مشکلات به‌ظاهر منفی را به فرصت‌هایی مثبت تبدیل کنید. درادامه سه روش را برای این کار پیشنهاد می‌دهیم:

 

۱. مشکل را به‌صورت تیمی حل کنید
وقتی دو نفر با یکدیگر به مشکل برمی‌خورند، هریک از دو طرف فکر می‌کند مشکل اصلی از طرف مقابل است. در این وضعیت، برای اینکه بتوانید تعارض را آرام کنید، باید کمکشان کنید از چهارچوب دیگری به مسئله نگاه کنند. باید برچسب «مشکل» را از روی «افراد» بردارید و درعوض، آن را روی خود «مسئله» بچسبانید؛ یعنی بگویید مشکل اصلی هیچ‌یک از شما نیستید؛ بلکه مشکل اصلی خودِ مشکل است و شما باید به‌عنوان دو متحد احتمالی، با همکاری یکدیگر این مشکل را حل کنید.

 

۲. درباره‌ی شرکتتان بیشتر بدانید
تعارض می‌تواند فرصت فوق‌العاده‌ای برای یادگیری باشد. وقتی به تعارض‌ها رسیدگی می‌کنید، از خودتان بپرسید: «در این قسمت چه چیزهایی یاد گرفتم؟ کارمندانم چه ارزش‌ها و نیازها و اهدافی دارند که من از آن‌ها بی‌خبر بودم؟ کدام‌یک از این نیازها بین همه‌ی آن‌ها مشترک است و کدامشان فقط مخصوص بعضی از افراد است؟»

 

۳. دایره‌ی تغییر را گسترده‌تر کنید
اگر تعدادی از افراد شرکت درباره‌ی مسئله‌ای با یکدیگر تعارض داشته باشند، به این معنا است که احتمالا سایرین هم همین مشکل را دارند. شاید سایرین دقیقا در شرایط یکسانی قرار نداشته باشند؛ اما هر‌یک به‌شکل متفاوتی با تعارض روبه‌رو می‌شوند. وقتی متوجه این تعارض شدید و از ماجرا سر درآوردید، باید مطمئن شوید راه‌حل یا تغییرات مدنظرتان روی سایر افراد تیم یا شرکت هم تأثیر مثبتی می‌گذارد؛ یعنی درواقع، باید از این مشکل برای تغییرات بزرگ‌تر و تمرکز بر فرهنگ کلی سازمان استفاده کنید. برای مثال، فرم نظرسنجی بسازید و از افراد بخواهید سازمان را ارزیابی کنند. بدین‌ترتیب، می‌توانید مشکلاتی را نیز بیابید که سایر افراد با آن مواجه هستند.


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 1:6 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,
می پسندم نمی پسندم

چقدر طول مي كشه كه در شغل تون تبدیل به یک چهره برجسته شوید؟

چقدر طول مي كشه كه در شغل تون تبدیل به یک چهره برجسته شوید؟

 

 

به نظرتون چقدر طول مي كشه كه يكي بتونه در شغلش آدم برجسته اي بشه؟
كاردرست ها چه كارى مى كنن كه از بقيه متمايز ميشن؟

 

اينها پرسشهايي بود كه "پروفسور جان هايز" دنبال جوابش مي گشت. ايشون سالها نقش تلاش، تمرين و دانش رو در كسانى كه در كارشون سرآمد بودن بررسى كرد و مي خواست ببينه چقدر طول كشيده كه اين افراد در "كلاس جهاني" تونستن خودشون رو عرضه كنن. پروفسور هايز، اول اومد آثار درخشان آهنگسازهاى مشهور و هزاران قطعه موسيقيايي كه بين سالهاي ١٦٨٥ تا ١٩٠٠ ساخته شده بود رو تحليل كرد.

 


سئوالي كه در ذهن ايشون مدام مي چرخيد اين بود: "از موقعي كه اون آهنگساز كارش رو آغاز كرده تا زمانيكه تونسته يه قطعه موسيقي شاهكار رو خلق كنه تقريبا چقدر طول كشيده؟"


ايشون پونصد قطعه اى كه مكررا توسط سمفوني هاي سراسر دنيا اجرا شده بود رو جمع آوري كرد و متوجه شد كه هر قطعه شاهكار "ده سال" بعد از شروع كار آهنگساز نوشته شده.

 

 

1- بنابراين ايشون اينطور نتيجه گيري كرد كه ظاهرا هيچ كسي نمي تونه قبل از ده سال تلاش در كارش، خارق العاده بشه. حتي موتزارت كه به "نابغهء نابغه ها" هم مشهوره، بعد از ده سال، اولين قطعه مشهورش رو خلق كرده. اما سپري كردن ده سال به تنهايي كافي نيست.

 

2-  پروفسور هايز دومين فاكتور موفقيت رو بعد از تجربه ده ساله، "تمرين هدفمند" معرفي كرد.
تمرين هدفمند يعني چي؟ يعني تلاشِ متمركز و جهت دار به جاي تلاش چشم بسته و عادتي.
مثال: "جاش وايتزكين" يه رزمي كار مشهور آمريكاييه كه بارها مدال طلايي قهرماني كشورش و جهاني رو صاحب شده. در فينال يه مسابقه، متوجه نقطه ضعفي در خودش ميشه.

 

در كتابش نوشته كه وقتي حريفش، پاش رو بالا مي برده و به نوك بيني اش ضربه مي زده، ايشون به شدت عصباني ميشده و بعد كلا تمركزش رو از دست ميداده و نمي تونسته استراتژي خوبي رو پيش بگيره.

 

بنابراين بعد از مسابقه، تصميم مي گيره يه حريف تمريني براي خودش دست و پا كنه تا مدام اين حركت رو باهاش تكرار كنه تا بتونه "كنترل كردن احساساتش" رو تقويت كنه و اين ضعف رو از بين ببره. اين يه نمونه از تمرين هدفداره.

 

 

دكتر بهزاد چاوشي


تاریخ ارسال پست: 5 / 8 / 1398 ساعت: 1:3 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,
می پسندم نمی پسندم

ليست صفحات

تعداد صفحات : 265