| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
روند تکاملي مفهوم کارآفريني و ارائه تعاريف گوناگون از مفهوم کارآفريني:
براي درک هر چه بهتر مفهوم کارآفريني در اين بخش به مرور سير تکاملي مفهوم کارآفريني و ارائه تعاريف گوناگون از مفهوم کارآفريني از ديد صاحبنظران مختلف ميپردازيم :
خاستگاه واژه کارآفريني کشور فرانسه است. اين واژه، از واژه فرانسوي Entreprendre که به معناي متعهد شدن است، گرفته شده است. در اوايل سده شانزدهم ميلادي کساني را که ماموريتهاي نظامي را هدايت مي کردند، کارآفرين ميخواندند . از حدود سال 1700 ميلادي به بعد فرانسويان اين واژه را براي پيمانکاران دولت که مسئول ساخت جاده، پل، بندر و ... بودند به کار بردند. اين واژه در ادبيات فارسي ابتدا به معناي کارفرما و سپس کارآفرين ترجمه شد. البته اين ترجمه، جامع، مانع و مفيد معناي دقيق واژه نيست. در واقع اگر اين واژه " ارزش آفرين " ترجمه مي شد، به نظر رساتر بود. گرچه معناي واژه اي " ارزش " در ادبيات اقتصادي غرب با معناي آن در ادبيات ديني ما متفاوت است (احمدپور،1383). در اوايل قرن هجدهم، برنارد دو بليدور اقتصاددان فرانسوي تعريف فراگيرتري را ارائه نمود که عبارت است از : خريداري نيروي کار و مواد اوليه به بهايي نامعين و به فروش رساندن محصولات به بهايي طبق قرارداد . ريچارد کانتيلون در تعريف کارآفرين مي آورد : فردي است که ابزار توليد را به منظور ادغام آنها براي توليد محصولاتي قابل عرضه به بازار ارائه مي کند . جان تامپسون ميگويد : فرايندي که در آن بتوان با استفاده از خلاقيت، عنصر جديدي را همراه با ارزش جديد با استفاده از زمان، منابع، ريسک و به کارگيري ديگر عوامل، به وجود آورد، را کارآفريني گويند. کارآفريني فقط فردي نيست، سازماني هم ميتواند باشد. (جان تامپسون،2000) به عقيده آرتورکول کارآفريني عبارت است از فعاليت هدفمند که شامل يک سري تصميمات منسجم فرد يا گروهي از افراد براي ايجاد، توسعه يا حفظ واحد اقتصادي است. از ديگر سو «روبرت نشتات» فرهنگ کارآفريني را قبول مخاطره، تعقيب فرصتها، ارضاي نيازها از طريق نوآوري و تأسيس يک کسب و کار ميداند.جان باتيست سيمي گويد : كارآفرين فردي است كه مسئوليت توليد و توزيع فعاليت اقتصادي خود را بر عهده مي گيرد و كارآفريني يعني ارتقاء بازده منابع از سطحي به سطحي بالاتر . طبق نظر شومپيتر(که از سال 1925 تا سال 1932 استاد اقتصاد دانشگاه بُن بود و از سال 1932 تا سال1950 در دانشگاههاروارد تدريس مي کرد) کارآفرين نيروي محرکه اصلي در توسعه اقتصادي است و نقش وي عبارت است از نو آوري يا ايجاد ترکيب هاي تازه مواد. استدلال ژوزف شومپيتر اين بود که نوآوري در نتيجة کارآفريني به وجود مي آيد و به فردي نياز دارد که ويژگيهاي غيرعادي داشته باشد، درصدد بنانهادن يک قلمرو خصوصي باشد، براي رفع موانع، انگيزه داشته باشد و از ايجاد مهارت و به کاربستن آن در جهت کارآفرين شدن، لذت برده و خشنود شود. شومپيتر استدلال مي کند که کارآفرينان، ساز و کارهاي ايجاد و توزيع ثروت در نظام سرمايه داري هستند. او اين فرآيند را ”تخريب خلاق“ مي نامد، چرا که کارآفرينان ثروت جديد را از طريق تخريب ساختارهاي موجود بازار ايجاد مي کنند. آنها مديران مالک شرکت هاي جديد و مستقلي هستند که نوآوريها را وارد بازارهاي موجود مي کنند . چنانچه نوآوري هاي آنها تقاضا را افزايش دهد و ثروت جديد ايجاد کند، بازارهاي موجود را از بين مي برد. هنگاميکه اين گروه جديد از سهامداران، کارگران و عرضه کنندگان افزايش درآمدها را تجربه مي کنند و گروه هاي قديمي تر شاهد کاهش درآمد خود مي شوند، کارآفرينان ثروت را توزيع ميکنند و به محض اينکه شرکت هاي کارآفرين، بزرگ و ثروتمند مي شوند، به طعمه اي براي کارآفرينان جديد تبديل مي شوند(احمدپور،1378). استيونسون و همکارانش معتقدند که کارآفريني عبارت است از فرايندي که فرصت ها بوسيله افراد (يا براي خودشان يا براي سازماني که در آن کار مي کنند)، بدون توجه به منابعي که در اختيار دارند تعقيب مي شوند(هارلی،1999). تيمونز1999))کارآفريني را توانايي خلق و ساخت چيزي ارزشمند از هيچ چيز مي داند . اين مفهوم يعني شروع انجام دستيابي و ايجاد يک شرکت يا سازمان ( مقيمي، 1383). «پيتر دراکر» معتقد است کارآفرين کسي است که فعاليت اقتصادي کوچک و جديدي را با سرمايه شروع مي نمايد. کارآفرين ارزش ها را تغيير مي دهد و ماهيت آن ها را دچار تحول مي نمايد. همچنين مخاطره پذير است و به درستي تصميم مي گيري مي نمايد. براي فعاليت خود به سرمايه نيز دارد ولي هيچگاه سرمايه گذار نيست، کارآفريني همواره به دنبال تغيير است وبه آن پاسخ مي دهد و فرصت ها را شناسايي مي کند وکارآفريني به عقيدهُ دراکر همانا به کار بردن مفاهيم و فنون مديريتي، استانداردسازي محصول، بکار گيري ابزار ها وفرايند ها و طراحي و بنا نهادن کار بر پايه آموزش و تحليل کار انجام شده است. او کارآفريني را يک رفتار مي انگارد نه يک صفت خاص در شخصيت افراد.
از نظر اقتصاددانان کارآفرين کسي است که ارزش افزوده ايجاد نمايد. يعني اينکه با زمان و انرژي لازم، سرمايه ها را به گونه اي به کار گيرد که ارزش آنها و يا محصولات بدست آمده، نسبت به حالت اوليه اش افزايش يابد. «رابرت هيسريچ» فرايند کارآفريني را خلق چيزي نو مي داند که توام با صرف و وقت و تلاش بسيار و پذيرش خطرات مالي، روحي و اجتماعي براي به دست آوردن منابع مالي، رضايت شخصي و استقلال است، که نتيجه اين فرايند از فعاليت هاي منظمي حاصل مي شود که خلاقيت و نوآوري را به نياز منديها و فرصتهاي بازار پيوند مي دهد. يا به عبارتي فرايند کارآفريني تنها خلق محصول يا خدمتي جديد نيست بلکه خلق محصول جديدي است که متناسب با نياز هاي بازار وتقاضاي موجود باشد و بتوان آن را به جامعه ارائه نمود(سعيدي کيا، مهدي،1382). فرد كارآفرين كسي است كه توانايي تشخيص و ارزيابي فرصت هاي كسب و كار دارد و ميتواند منابع لازم را جمع آوري كرده و از آنها بهره برداري نموده و عمليات مناسبي را براي رسيدن به موفقيت پي ريزي كند (مرديث،1371). «مک کله لند» تعريف گستردهتري از کار آفريني بيان مي کند و فرايند کارآفريني را فراتر از شغل و حرفه بلکه يک شيوه زندگي تعبير مي نمايد به طوري که خلاقيت و نوآوري، عشق به کار و تلاش مستمر، پويايي، مخاطره پذيري، آينده نگري، ارزش آفريني، آرمان گرايي، فرصت گرايي، نياز به پيشرفت، مثبت انديشي، زير بنا و اساس زندگي کارآفرينانه مي باشد، در اين زندگي شکست مفهومي ندارد به جز اين که پله اي براي بالا رفتن، موقعيتي براي آموختن، تصور ناقصي از واقعيت، ابهامي که در هدف وجود دارد، واقعه اي که هنوز فوايد آن تبديل به سود نشده است، دراين زندگي پول انگيزه ي اصلي و اوليه فعاليت های اقتصادي نيست بلکه معياري براي سنجش ميزان موفقيت فرد محسوب مي شود. در زندگي کارآفرينانه هدف اصلي از کار و فعاليت ارضاء حس کنجکاوي، تحقق بخشيدن به آرمان ها، آزاد سازي انرژي هاي ذهني و تبديل آنها به ايده هاي عملي و نهاتاًٌ خلق ارزش است و همه چيز تحت الشاع آرمان شخصي قرار مي گيرد (صمدآقايي، 1380). در مجموع مي توان گفت کارآفريني که منجر به ايجاد رضايتمندي و يا تقاضاي جديد ميشود. کارآفريني عبارت است ازفرايند ايجاد ارزش از راه تشکيل مجموعه منحصر به فردي از منابع به منظور بهره گيري از فرصت ها (احمد پور،1387). و به عبارت ديگر فرايند کارآفريني، فرايندي است که فرد کارآفرين با ايده هاي نو و خلق و شناسايي فرصت هاي جديد به معرفي محصول و يا خدمت جديدي و يا بهبود ساختار توليد، که توام به پذيرش مخاطرات مالي، رواني و اجتماعي و دريافت منابع مالي، رضايتمندي شخصي و استقلال مي باشد، مبادرت مي ورزد. (سعيدي کيا، مهدي، 1382)
دیدگاه های مختلف نسبت به کارآفريني و کارآفرین :
اقتصاددانان، روان شناسان، جامعه شناسان و ساير محققين علوم اجتماعي، ديدگاههاي متفاوتي ازكارآفريني ارائه داده اند. هركدام با استفاده ازفرهنگ،منطق و متدولوژي خاص سعي در تعريف آن از منظر رشته خود داشته اند(مركز كارآفريني كافمن). به عنوان مثال فیلون گفته است: كه هيچ تعريف واحد و مشخصي براي كارآفريني وجود ندارد و بسياري از تعاريف در تضاد با يكديگرند. درسال1998، لو و مک میلان ادعاكردند كه تعاريف شفاف و مشخص از كارآفريني كار را براي محققان تسهيل ميسازد. با شروع بكاربيش از 500000 كسب و كار جديد كه هر ماهه در آمريكا بوجود ميايند و رشد 60 الي 80 درصدي اقتصاد ملي را از راه مشاغل كوچك و زود بازده را به ارمغان مياورد. تعريف كارآفريني ازلحاظ ماهيت وساختار روشن تر شده و به افزايش رشد اقتصادي كمك ميكند.
ديدگاه اقتصادي:
اقتصاددانان به بررسي اينكه چگونه جامعه منابع كمياب مانندزمين، نيروي انساني، موادخام وماشينهارابراي توليدكالاهاوخدمات تقسيم ميكندمي پردازند.
ريچاردكانتيلون (1680-1734) اولين فردي بود كه واژه كارآفريني رابا الهام ازلغت فرانسوي Entreprendre (كه به معني عهده دار شدن کاری مي باشد) را به ادبيات علوم اقتصادي عرضه داشت. او كارآفرين را بعنوان شخصي معرفي ميكند كه با قيمت ثابت مي خرد و با قيمت نامعين مي فروشد. از اين رو بجاي سود بالقوه به ريسك دست ميزند.كارآفرين بيشتر از لحاظ فعاليت اقتصادي شناخته مي شود تا از لحاظ نوع شخصيت.
به پيروي از وي "ژان باتيست سي" (1767-1832) كارآفرين به عنوان فردي تعريف ميكند كه از دانش، قضاوت، مهارتهاي مديريتي، رهبري و توانايي فني براي حركت و مبدل كردن منابع اقتصادي كم بازده به منابع پربازده با عوايدي بيشتر استفاده كند. برخلاف كانتيلون، سي درتعريف خود روي حركت با عدم قطعيت تاكيد ندارد.
فرانك نايت (1921) توجه خود را بر روي كارآفريني از ديدگاه اقتصادي با تمايزقائل شدن بين مفهوم ريسك قابل پيش بيني و ريسك غيرقابل پيش بيني، معطوف كرد. او كارآفرين را بعنوان فردي تعريف كرد كه خواهان ارائه پول و شهرت در انتظار نامعلوم براي دريافت سود نامعلوم و اعتبار و رضايت شغلي از فرايندهاي توليد و توزيع است.
"ژوزف شومپيتر" (1883-1950) كه بعنوان پيشرو در زمينه كارآفريني نام گرفت ادعا مكند "مفهوم كارآفريني توانايي شكست خط مشي جاري، نابودي ساختارهاي موجود و حركت دادن سيستم به خارج ازدايره تعادل است." برطبق نظراو، مفهوم كارآفريني در درك و استفاده بموقع از فرصتها درقلمرو موسسات ظهور پيدا ميكند. اين تركيب جديد واقعيتهاي موجود اقتصادي را به چالش مي طلبد، موسسات و محصولات قديمي را با انواع بهتر جايگزين مي كند و در نتيجه سيستم اقتصادي را به مراحل بالاتري از تعادل مي رساند. اوكارآفرين را با نوآوري شناسايي مي كند وآن رابعنوان يك حركت موقت توصيف مي كند نه يك وضعيت ثابت. از نظر او كارآفرينان 5 نوع نوآوري را عهده دار هستند:
1. معرفي نوع تازه ياكيفيت بهتري ازكالا
2. ابداع روش نويني ازتوليد
3. گشايش بازارجديد
4. استفاده عملي ازمنابع براي تامين موادخام ياكالاهاي واسطه اي
5. به انجام رساندن تعدادجديدي ساختارسازماني ازصنعت
برخلاف نظر او از جريان بازار بعنوان تخريب خلاق، كريزنر فرض ميكند كه كارآفرينان افرادي هستندكه عدم تعادل را در شكل فرصتهاي جديد بر طرف مي كنند.
دیدگاه روان شناختي :
روانشناسي شامل مطالعه رفتار و پديده هاي ذهني است. اين رويكرد به دنبال شناسايي رفتارها و ويژگيهاي شخصيتي كه منحصربه كارآفرينان موفق است ميباشد. جایي كه ويژگيها بعنوان خصوصيات خلقي افرادي كه زياده استوار هستند تعريف مي شوند.
تحقيق "مك كله لند" (1961) ارتباط "توفيق طلبي" با كارآفريني و بسط معني آن با توسعه اقتصادي بود. "هنسمارك" (2003) مطالعات روانشناسي زيادي را براي شناسايي ويژگيهاي شخصيتي انجام داد. اين ويژگيها شامل : درجه سازگاري و تكانشگري، استقلال طلبي، نياز به پيشرفت و وسعت اين باور كه شخص تا چه حدي نتايج و اتفاقات را نتيجه كنترل فعال خود ميداند تا نتيجه سرنوشت.
دیدگاه جامعه شناختي :
جامعه شناسي مطالعه زندگي اجتماعي دگرگوني اجتماعي و علل و دستاوردهاي اجتماعي رفتار انساني است. اميل دور كيم (1858-1917)، ماكس وبر(1864) و رينلدز(1991) هركدام عدسي جامعه شناسي را بر روي فعاليتهاي انساني متمركز كردند. در اين رويكرد، گروه و ساختارهاي اجتماعي مورد آزمايش قرارگرفتند نه ويژگيهاي فردي، تا فعاليتهاي گروهي نظير كارآفريني را پيش بيني كنند. توسعه دادن كارآفريني پويا بيشتر بعنوان كاركرد نيروي اجتماعي و ساختارها در نظر گرفته مي شود تا اينكه نيازها و ويژگيهاي شخصيتي افراد.
وبر علاقه مند به تاثيرات تقسيم نابرابر قدرت بود. كارآفريني ميتواند از طريق تجربه و لمس فشارهايي كه بوسيله نيروهاي تعريف شده اجتماعي از قبيل: انتظارات نقش افراد، پايگاه هاي طبقه اي، گرايشهاي كلي درباره نوآوري تعريف و پيش بيني شود. ميزان توسعه يا نوسازي اجتماع شاخصه ي حياتي است كه وابسته به بنيان سازمانها بويژه سازمانهاي اقتصادي با اهداف محدود است.
بنابراین واضح است كه هيچ تعريف جامع و مانعی ازكارآفريني وجود ندارد . اما برای درک بهتر مفهوم کارآفرینی، به تعدادی از تعاريف صاحبنظران کارآفرینی از این مفهوم اشاره میکنیم :
همانطور که گفتیم براي اولين بار ريچارد کانتيلون، در سال 1775 واژة کارآفرين را به ادبيات اقتصادي معرفي نمود(احمدپور،1378). واژه کارآفريني معادل واژه انگليسي Entrepreneurship است که در نيم قرن اخير در جهان غرب و در چند سال اخير در ايران رواج يافته است. کارآفريني رويکرد نويني به سازندگي، ايجاد کسب و کار، خلاقيت، نو آوري و توسعه پايدار ملي است که توجه ويژه دانشگاهها و موسسات بزرگ علمي و رشته هاي مختلف دانشگاهي (فني مهندسي، مديريت بازرگاني و اقتصادي و ... ) را به خود معطوف داشته و به خوبي از عهده تحليل روندهاي توسعه پايدار کشور برآمده است . از کارآفريني به عنوان موتور محرک توسعه اقتصادي که سبب ساز و حرکت ساز توسعه و رشد کشور شده است ياد مي کنند. بسياري از کشورها مانند چين، ژاپن، کره، ترکيه، مالزي، تايوان و سنگاپور از وجود برنامه هاي جامع توسعه کارآفريني بهرهمند شدهاند. با توجه به سوابق تاريخي و قدرت و انسجام تحليل ها و مدل هاي کارآفريني ميتوان به اين يقين رسيد که کارآفريني راهکار اساسي و به قول شومپيتر موتور توسعه است. اگر ما به عنوان کشوري صنعتي و در حال رشد به توسعه ملي پايدار مي انديشيم، بايد به مسائل ملي و جهاني از رويکرد و نظر کارآفريني بنگريم و به پرورش و توسعه کارآفرينان به ويژه در نسل جوان همت گماريم(احمدپور، 1383). يکي از تعاريف اشتباه و مصطلح که تا کنون براي واژه کارآفريني ارائه شده است، " ايجاد اشتغال " است . در حالي که رسالت کارآفريني با ايجاد کار و اشتغال تفاوت دارد و حوزه وسيعتري را در بر ميگيرد. در بين تعاريف ارائه شده از طرف دانشمندان علم مديريت، کارآفريني فرايندي است که طي آن محصول يا خدمت جديد با نوآوري و خلاقيت به بازار ارائه شود و اين کسب و کار مدام در حال رشد و ترقي باشد(احمدپور،1383).
منابع و مآخذ:
1. احمد پوردارياني، محمود،1378، «كارآفريني (نظريات،تعاريف،الگوها)» تهران، انتشارات پرديس
2. احمدپور دارياني، محمود، 1383، کارآفريني يک دقيقه اي : در هزار نکته کارآفرينانه، انتشارات محراب قلم
3. مقيمي، سيد محمد، 1383، کارآفريني در نهادهاي جامعه مدني، انتشارات دانشگاه تهران.
4. سعيدي کيا، مهدي، ( 1382 )، آشنايي با کارآفريني، نشر سپاس، تهران .
5. مرديث، جفري و ديگران ، كار آفريني، انتشارات دفتر بين المللي كار، مترجم : محمد صادق بني ئيان، مؤسسه كار و تامين اجتماعي، تهران، 1371،ص1.
6. صمد آقايي، جليل، تکنيک هاي خلاقيت فردي و گروهي، مديريت دولتي، چاپ اول، 1380
7. Hurley Amy ، "incorporating feminist theories in to sociological theories of entrepreneurship" ، women in management review ، vol.14 ، N2 1999.
8. Thompson john & Geoff Alvy & lee Ann، (2000) social entrepreneurship: A new look at the people and the Potential« Management Decision، vol .38،N.5.